🔸 معادل فارسی:
دوباره برگشتن به کار / از نو شروع کردن / بازگشت به میدان
در زبان محاوره ای:
دوباره افتاده تو کار، برگشته سر جاش، دوباره شروع کرده
🔸 تعریف ها:
1. ( کاری – انگیزشی ) :
... [مشاهده متن کامل]
بازگشت به فعالیت یا مسئولیتی بعد از وقفه یا شکست
مثال: After his injury, he’s finally back in the saddle.
بعد از مصدومیتش، بالاخره برگشته سر کار.
2. ( احساسی – روانی ) :
دوباره پیدا کردن انگیزه یا کنترل زندگی پس از دوره ی سخت
مثال: She’s back in the saddle after a tough breakup.
بعد از یه جدایی سخت، دوباره سرپا شده.
3. ( ورزشی/هنری – اجرایی ) :
شروع دوباره تمرین یا اجرا پس از غیبت
مثال: The band is back in the saddle with a new tour.
گروه دوباره برگشته با یه تور جدید.
🔸 مترادف ها:
return – bounce back – resume – get back on track – reengage
دوباره برگشتن به کار / از نو شروع کردن / بازگشت به میدان
در زبان محاوره ای:
دوباره افتاده تو کار، برگشته سر جاش، دوباره شروع کرده
🔸 تعریف ها:
1. ( کاری – انگیزشی ) :
... [مشاهده متن کامل]
بازگشت به فعالیت یا مسئولیتی بعد از وقفه یا شکست
مثال: After his injury, he’s finally back in the saddle.
بعد از مصدومیتش، بالاخره برگشته سر کار.
2. ( احساسی – روانی ) :
دوباره پیدا کردن انگیزه یا کنترل زندگی پس از دوره ی سخت
مثال: She’s back in the saddle after a tough breakup.
بعد از یه جدایی سخت، دوباره سرپا شده.
3. ( ورزشی/هنری – اجرایی ) :
شروع دوباره تمرین یا اجرا پس از غیبت
مثال: The band is back in the saddle with a new tour.
گروه دوباره برگشته با یه تور جدید.
🔸 مترادف ها:
برگشتن به فعالیت عادی
# The chairman is back in the saddle after his heart attack
# Three weeks after the accident he was back in the saddle
# The president is back in the saddle again after being ill for several months