bring to

/ˈbrɪŋtuː//brɪŋtuː/

معنی: بهوش اوردن، بحال آوردن
معانی دیگر: چیزی را به توجه کسی رساندن، کسی را از چیزی آگاه کردن، به هوش آوردن (از بیهوشی)، بحال اوردن کسی که ضعف کرده

جمله های نمونه

1. I will bring to light the truth.
[ترجمه گوگل]من حقیقت را آشکار خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من حقیقت رو روشن می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Add all the remaining ingredients and bring to the boil.
[ترجمه گوگل]تمام مواد باقیمانده را اضافه کنید و بگذارید تا بجوشد
[ترجمه ترگمان]همه اجزای باقیمانده را اضافه کنید و بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Add 1 pt of water and bring to the boil.
[ترجمه گوگل]1 پیمانه آب اضافه کنید و بگذارید بجوشد
[ترجمه ترگمان]۱ ۱ متر آب اضافه کنید و بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This sum will bring to total up to $500 exactly.
[ترجمه گوگل]این مبلغ دقیقاً به 500 دلار می رسد
[ترجمه ترگمان]این مبلغ به طور کامل ۵۰۰ دلار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The trip will bring to an end years of estrangement between the two countries.
[ترجمه گوگل]این سفر به سال ها بیگانگی بین دو کشور پایان خواهد داد
[ترجمه ترگمان]این سفر، سال ها بیگانگی میان دو کشور را به پایان خواهد رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fill a saucepan with water and bring to a slow boil.
[ترجمه گوگل]یک قابلمه را با آب پر کنید و به آرامی بجوشانید
[ترجمه ترگمان]یک قابلمه را با آب پر کنید و بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bring to the boil slowly, then remove from the heat.
[ترجمه گوگل]به آرامی بجوشانید سپس از روی حرارت بردارید
[ترجمه ترگمان]به آرامی بجوشانید و سپس از روی حرارت بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We need to bring to an end these needless deaths.
[ترجمه گوگل]ما باید به این مرگ های بیهوده پایان دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید این مرگ و میر غیر ضروری را به پایان برسانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bring to the boil, stirring all the time.
[ترجمه گوگل]به جوش بیاورید و همیشه هم بزنید
[ترجمه ترگمان] همه رو به جوش بیار، همه رو تکون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Add peanuts, sugar and salt. Bring to boil.
[ترجمه گوگل]بادام زمینی، شکر و نمک را اضافه کنید به جوش بیاورید
[ترجمه ترگمان]بادام زمینی، شکر و نمک اضافه کنید boil
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We bring to our working relationships the same potential for disordered conduct as we bring to any other area of our lives.
[ترجمه گوگل]ما در روابط کاری خود همان پتانسیل رفتار نابهنجار را که در هر حوزه دیگری از زندگی خود داریم به ارمغان می آوریم
[ترجمه ترگمان]ما روابط کاری خود را با همان پتانسیل رفتار بی نظم، همان طور که به هر ناحیه دیگری از زندگی مان می رسیم، به ارمغان آورده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the struggles over the bill bring to the fore much more general questions about how we understand state intervention.
[ترجمه گوگل]اما کشمکش‌ها بر سر این لایحه، پرسش‌های کلی‌تری را در مورد چگونگی درک ما از مداخله دولت مطرح می‌کند
[ترجمه ترگمان]اما مبارزات بر سر این لایحه، سوالات کلی تری را در مورد نحوه درک مداخله دولت مطرح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Add stock just to cover and bring to a boil.
[ترجمه گوگل]مایه را اضافه کنید تا ببندد و بجوشد
[ترجمه ترگمان]سهامی را اضافه کنید تا به جوش آید و بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bring to the boil and allow to cool.
[ترجمه گوگل]بگذارید به جوش بیاید و بگذارید خنک شود
[ترجمه ترگمان]به جوش بیاورید و بگذارید خنک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهوش اوردن (فعل)
sober, bring to, resuscitate, revive, revivify

بحال آوردن (فعل)
bring to

انگلیسی به انگلیسی

• revive an unconscious person

پیشنهاد کاربران

به معنای رو آوردن به
Learners bring to learning based on their cultural background.
فراگیران بر اساس پیش زمینه فرهنگی شون به یادگیری رو می آورند.
نشان دادن
جلب توجه کردن
اعاده کردن
احیا کردن
بازگرداندن
مرتکب شدن
رو کردن ( میاره، به بار آوردن )
رساندن به ( چیزی - جائی )
می دونم دنبال چی
Bring to emergency room
بردن به بخش ارژانس

بپرس