bookish

/ˈbʊkɪʃ//ˈbʊkɪʃ/

معنی: لفظ قلم، کتابی، غیر متداول
معانی دیگر: دارای دانش کتابی (تئوری ولی نه عملی)، (واژه ی نسبتا منفی) کرم کتاب، کسی که همیشه سرش در کتاب است، میرزا قلمدان، وابسته به کتاب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: bookishly (adv.), bookishness (n.)
(1) تعریف: inclined to reading or study (often used disparagingly).

(2) تعریف: tending to rely on book learning more than on other experience.

(3) تعریف: literary or pedantic in tone or style.

- The historian's speech was bookish.
[ترجمه گوگل] گفتار مورخ کتابی بود
[ترجمه ترگمان] نطق مورخ تنها کتابی بود که بر آن نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bookish learning on business is no guarantee of success in the bazaar
دانش کتابی درباره ی تجارت تضمین موفقیت دربازار نیست.

2. She was always a bookish child.
[ترجمه اهورا] اون دختر همیشه یه بچه ی کتاب خون ( خرخون ) بود
|
[ترجمه گوگل]او همیشه یک کودک کتابخوان بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک بچه کتابی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was more bookish and intellectual than many of his fellow students.
[ترجمه گوگل]او نسبت به بسیاری از همکلاسی هایش اهل کتاب و روشنفکری بیشتر بود
[ترجمه ترگمان]او از بسیاری از دانشجویان خود برتر و روشنفکر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The form "book"underlies"bookish.
[ترجمه گوگل]فرم "کتاب" زیربنای "کتابی بودن" است
[ترجمه ترگمان]فرم \"کتاب\" زیربنای \"کتاب\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nor is he an old-fashioned, bookish poet with antiquarian tendencies like Tennyson.
[ترجمه گوگل]او همچنین یک شاعر قدیمی و کتاب پسند با گرایش های باستانی مانند تنیسون نیست
[ترجمه ترگمان]همچنین او یک شاعر قدیمی و کتابی با تمایلات antiquarian مانند تنیسون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Anthony Hopkins plays a bookish billionaire with a head full of unused facts.
[ترجمه گوگل]آنتونی هاپکینز نقش یک میلیاردر کتابخوان را بازی می کند که سرش پر از حقایق استفاده نشده است
[ترجمه ترگمان]آنتونی هاپکینز با سری مملو از واقعیت های بلا استفاده ای بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fanshawe was not a bookish child, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، فنشاو یک کودک اهل کتاب نبود
[ترجمه ترگمان]با این حال، این کتاب فقط یک بچه کتاب و کتابی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Arthur Frommer is a bookish sort of guy.
[ترجمه گوگل]آرتور فرومر مردی کتابخوان است
[ترجمه ترگمان]آرتور Frommer \"یه نوع کتابی است\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This bookish inclination at length determined by father to make me a printer.
[ترجمه گوگل]این تمایل کتاب‌پرستانه در طولانی مدت توسط پدر تعیین شد تا از من یک چاپگر بسازد
[ترجمه ترگمان]این کتاب از طرف پدر مصمم شد که به من یک پرینتر بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was bookish, a swot and very close to his mother.
[ترجمه گوگل]او اهل کتاب بود، باهوش و بسیار نزدیک به مادرش
[ترجمه ترگمان]او کتابی بود و بسیار به مادرش نزدیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Never be so bookish and naive as to treat complex class struggle as a simple matter.
[ترجمه گوگل]هرگز آنقدر اهل کتاب و ساده لوح نباشید که مبارزه طبقاتی پیچیده را یک موضوع ساده تلقی کنید
[ترجمه ترگمان]هرگز به اندازه یک موضوع ساده به آن فکر نکنید و آنقدر ساده و ساده باشید که برای برخورد با طبقه پیچیده به عنوان یک موضوع ساده رفتار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bookish historian now accepts it, reluctantly and ungraciously enough.
[ترجمه گوگل]مورخ اهل کتاب اکنون با اکراه و نابخردانه آن را می پذیرد
[ترجمه ترگمان]اکنون این نویسنده به اندازه کافی با بی میلی و بی میلی آن را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't be so bookish and unrealistic.
[ترجمه گوگل]اینقدر اهل کتاب و غیرواقعی نباشید
[ترجمه ترگمان]این قدر احمق و unrealistic نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bookish bachelor seeking single Noetic Scientist?
[ترجمه گوگل]لیسانس کتابخوان به دنبال دانشمند نوئتیک مجرد؟
[ترجمه ترگمان]مجرد بودن مجرد و مجرد بودن مجرد بودن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لفظ قلم (صفت)
bookish

کتابی (صفت)
literary, bookish, scribal

غیر متداول (صفت)
obsolete, uncommon, bookish

انگلیسی به انگلیسی

• literary; fond of reading
someone who is bookish spends a lot of time reading serious books.

پیشنهاد کاربران

This term refers to someone who is dedicated to reading and learning, often spending a significant amount of time with books and academic pursuits.
این اصطلاح به کسی اطلاق می شود که وقت خود را به خواندن و یادگیری اختصاص می دهد و اغلب زمان قابل توجهی را با کتاب و فعالیت های تحصیلی می گذراند.
...
[مشاهده متن کامل]

اهل کتاب و مطالعه
For instance, if someone is always seen with a book, they might be described as “bookish. ”
In a conversation about different personality types, someone might say, “She’s more bookish than outgoing. ”
A friend might describe themselves as “bookish” when discussing their love for reading and knowledge.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-learned/
اهل کتاب
خرخون

بپرس