brainstorm

/ˈbreɪnˌstɔːrm//ˈbreɪnstɔːm/

(قدیمی) بیمار روانی، دیوانه، وابسته به اختلال روانی، ذهن انگیزی کردن، (در مورد چند نفر) فکرهای خود را روی هم گذاشتن، (قدیمی) تشنجات مغزی و عصبی، آشفتگی های ناگهانی مغزی، فکر بکر، الهام ناگهانی، اندیشه ی ناگهانی و سازنده، طوفان مغزی، فکر بکر وناگهانی، اشفتگی فکری موقتی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: brainstorms, brainstorming, brainstormed
• : تعریف: to engage in a method of problem-solving or idea-gathering in which members of a group freely and spontaneously offer their thoughts and suggestions.

- We were brainstorming at the meeting yesterday, and we may have come up with a solution to the problem.
[ترجمه رامين] داشتیم دیروز فکرامون رو تو جلسه رو همرمیریختیم تا شاید یه راه حلی برای مسیله بتونیم ارایه بدیم
|
[ترجمه حنا] دیروز در این جلسه فکری ارائه کردیم که ممکن است راه حل این مشکل باشد
|
[ترجمه گوگل] ما در جلسه دیروز در حال طوفان فکری بودیم و شاید راه حلی برای این مشکل پیدا کرده باشیم
[ترجمه ترگمان] ما دیروز در جلسه طوفان فکری داشتیم و ممکن است با راه حل این مشکل مواجه شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher asked the students to brainstorm, and she wrote each of their contributions on the board.
[ترجمه رضا پرهیزگار] معلم از دانش آموزان خواست هرچه به ذهنشان می آید را یادداشت کنند ، و بعد پیشنهاد های هر یک از آنها را روی تابلو نوشت.
|
[ترجمه گوگل] معلم از دانش آموزان خواست تا طوفان فکری کنند و او هر یک از مشارکت های آنها را روی تخته نوشت
[ترجمه ترگمان] معلم از دانش آموزان خواست تا بکر فکری بکنند و هر کدام از آن ها را در هیات مدیره نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to produce (an idea, suggestion, or solution) by brainstorming.

- The group brainstormed some useful ideas for the upcoming show.
[ترجمه گوگل] این گروه ایده های مفیدی را برای نمایش آینده مطرح کردند
[ترجمه ترگمان] این گروه از برخی ایده های مفید برای نمایش آتی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to look for a solution to (a problem) by brainstorming.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden inspiration or bright idea.
مشابه: intuition

- I've just had a brainstorm! Listen to this!
[ترجمه گوگل] من فقط یک طوفان فکری داشتم! به این گوش کن!
[ترجمه ترگمان] من فقط یه فکری داشتم ! به این گوش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an incidence of severe mental turmoil or confusion.
صفت ( adjective )
مشتقات: brainstormer (n.)
• : تعریف: related to brainstorming.

- We had a long brainstorm session, but I heard few practical suggestions.
[ترجمه P.L] ما یک جلسه ی طولانی ایده پردازی داشتیم، اما من من چند ایده ی عملی را شنیدم.
|
[ترجمه گوگل] ما یک جلسه طوفان فکری طولانی داشتیم، اما من چند پیشنهاد عملی شنیدم
[ترجمه ترگمان] جلسه طوفان فکری طولانی داشتیم، اما چند پیشنهاد عملی شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. let us brainstorm and find a solution
بیایید فکرهای خود را روی هم بگذاریم و چاره ای بیابیم.

2. I can have a brainstorm and be very extravagant.
[ترجمه گوگل]من می توانم طوفان فکری داشته باشم و خیلی زیاده خواه باشم
[ترجمه ترگمان]من می توانم یک فکری بکر داشته باشم و خیلی هم extravagant باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Employees get together and brainstorm ideas .
[ترجمه گوگل]کارمندان دور هم جمع می‌شوند و ایده‌های خود را در میان می‌گذارند
[ترجمه ترگمان]کارکنان در کنار هم قرار می گیرند و ایده های خود را مورد بحث و بررسی قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The team got together to brainstorm .
[ترجمه گوگل]تیم گرد هم آمدند تا طوفان فکری کنند
[ترجمه ترگمان]تیم با هم جمع شدن تا در مورد یه چیز با هم فکر کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I must have had a brainstorm I couldn't remember my own telephone number for a moment.
[ترجمه گوگل]حتما یک طوفان فکری داشتم که یک لحظه هم شماره تلفن خودم را به خاطر نمی آوردم
[ترجمه ترگمان]باید فکری به ذهنم خطور کرد که نمی توانستم شماره تلفن خودم را برای یک لحظه به یاد بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I must have had a brainstorm - I went shopping and forgot to take any money.
[ترجمه گوگل]حتماً طوفان فکری داشتم - رفتم خرید و فراموش کردم پولی بگیرم
[ترجمه ترگمان]باید فکری بکر کرده باشم - رفته بودم خرید و فراموش کرده بودم که هر پولی را بردارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I must have had a brainstorm that afternoon.
[ترجمه گوگل]حتماً آن بعد از ظهر یک طوفان فکری داشتم
[ترجمه ترگمان]باید در آن روز بعد از ظهر یک فکری به ذهنم خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let's brainstorm some ideas here . Consentrate on some new and different solutions. We need to think out of the box.
[ترجمه گوگل]بیایید در اینجا ایده هایی را با هم مرور کنیم روی چند راه حل جدید و متفاوت توافق کنید ما باید خارج از چارچوب فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید کمی از ایده ها را در اینجا بررسی کنیم در مورد برخی راه حل های جدید و متفاوت تمرکز کنید ما باید از جعبه فکر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The women meet twice a month to brainstorm and set business goals for each other.
[ترجمه گوگل]این زنان دو بار در ماه گرد هم می آیند تا به هم فکری بپردازند و اهداف تجاری برای یکدیگر تعیین کنند
[ترجمه ترگمان]این زنان دو بار در ماه برای طوفان فکری و تعیین اهداف تجاری برای یکدیگر تشکیل جلسه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We can brainstorm a list of the most influential individuals in the company.
[ترجمه گوگل]می‌توانیم فهرستی از تأثیرگذارترین افراد در شرکت را طوفان فکری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم لیستی از موثرترین افراد در شرکت را بررسی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tanedo works individually with students, helping them brainstorm and write rough drafts.
[ترجمه گوگل]Tanedo به صورت انفرادی با دانش آموزان کار می کند و به آنها کمک می کند تا پیش نویس های خام را بنویسند
[ترجمه ترگمان]Tanedo به طور انفرادی با دانش آموزان کار می کند، به آن ها کمک می کند تا طوفان فکری بکنند و پیش نویس اولیه را بنویسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But a quick brainstorm with 50 further education lecturers on a part-time degree course revealed the same negative associations.
[ترجمه گوگل]اما یک طوفان فکری سریع با 50 مدرس آموزش بیشتر در یک دوره مقطع پاره وقت، همان ارتباط منفی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]اما یک طوفان فکری سریع با ۵۰ استاد آموزش بیشتر در یک دوره زمانی بخشی، همان تداعی منفی را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Have the clients brainstorm other ways they could achieve the desired effects without overdrinking.
[ترجمه گوگل]از مشتریان بخواهید تا راه های دیگری را که می توانند بدون نوشیدن زیاد به اثرات مطلوب دست یابند، طوفان فکری کنند
[ترجمه ترگمان]از مشتریان در مورد روش های دیگری استفاده کنند که می توانند بدون overdrinking به تاثیرات مورد نظر برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Application Have the students work in groups to brainstorm all the examples of compressed air they can.
[ترجمه گوگل]کاربرد از دانش‌آموزان بخواهید در گروه‌ها کار کنند تا تمام نمونه‌هایی از هوای فشرده را که می‌توانند طوفان فکری کنند
[ترجمه ترگمان]برنامه از دانش آموزان بخواهید تا در گروه ها کار کنند تا همه نمونه های هوای فشرده را مورد بررسی قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I had a brainstorm about the project last night.
[ترجمه گوگل]من دیشب در مورد پروژه یک طوفان فکری داشتم
[ترجمه ترگمان]من یه فکری در مورد پروژه دیشب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[روانپزشکی] ساقه مغز. قسمتی از مغز که پس از برداشتن نیمکره های مخ و مخچه باقی می ماند.

انگلیسی به انگلیسی

• bright idea, sudden inspiration; attack of nerves
if you have a brainstorm, you suddenly become unable to think sensibly.
nervous attack; sudden inspiration or idea

پیشنهاد کاربران

همفکری. همفکری کردن. فکر بکر
■فعل:
● ایده ها یا فکر ها رو روی هم گذاشتن، هم فکری کردن
■ اسم:
● جرقه ذهنی، ایده ناگهانی
● تشویش ناگهانی افکار، ناگهان ناتوان شدن در تفکر
همفکری کردن , فکر رو هم گذاشتن ؛ درگیری فکری
# The team got together to brainstorm
# Let us brainstorm and find a solution
# I had a brainstorm, I went shopping and forgot to take any money
# She had a brainstorm in the exam and didn't answer a single question
خرد جمعی
فکر بکر ناگهانی
بارش فکری
ذهن انگیزی
به عنوان اسم ایده پردازی فوری .
به عنوان فعل همفکری کردن
ایده پردازی جمعی، اندیشه پرانی
هم اندیشی
معنی: فکر بکر
طوفان فکری : ) ( همفکری با یکدیگر )
خلاقیت ذهنی
( hold a group discussion to produce ideas ( as a verb
همفکری کردن

اندیشه ناگهانی
همفکری کردن
( در مورد چند نفر ) فکرهای خود را روی هم گذاشتن
Let's brainstorm on what the major task are that need to be done.
طوفان فکری به راه انداختن
فکر بکر
نظریه پردازی
ایده پردازی
همفکری
اسم ( Noun ) : بر اساس دیکشنری آسکفرد: A sudden clever idea به معنی
ایده ناگهانیِ هوشمندانه/خلاقانه، جرقه ی فکری، فکر بکر
اسم ( Noun ) :بر اساس دیکشنری لانگمن ( هم معنی/Synonym ) : Brainwave به معنی
"الهام ناگهانی"

### معادل فارسی برای این لغت پیدا کردن مقداری سخت است ###
به عنوان اسم یعنی :
a spontaneous group discussion to produce ideas and ways of solving problems
به عنوان فعل یعنی :
hold a group discussion to produce ideas

ایده پردازی
جرقه ی ذهنی یا فکری
فکر ناگهانی

رای افکنی
ایده پردازی، اندیشه زائی، بِکر انگیزی، چاره اندیشی گروهی.
آشفتگی فکری موقتی
بارش افکار / همفکری

بارش فکری
طوفان مغز
واکاوی ذهن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس