benevolent

/bəˈnevələnt//bəˈnevələnt/

معنی: خیراندیش، نیکخواه، خوشدل، کریم، خیریه، پاک بین
معانی دیگر: خیرخواه، نوع پرست، رئوف، پرعطوفت، سخاوتمند، گشاده دست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: benevolently (adv.)
(1) تعریف: desiring to do good for others; generous.
مترادف: altruistic, bounteous, considerate, generous
متضاد: diabolical, evil, malevolent, malign, mean, tightfisted, unkind
مشابه: big, bighearted, charitable, good, good-hearted, humanitarian, kind, magnanimous, munificent, philanthropic, thoughtful, unselfish

- Thanks to many benevolent people, our fund-raiser has been a success.
[ترجمه گوگل] با تشکر از بسیاری از افراد خیرخواه، جمع آوری کمک های مالی ما موفقیت آمیز بوده است
[ترجمه ترگمان] به لطف خیلی از افراد خیرخواه، کمک های مالی ما موفق بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: intended to benefit others rather than to make a profit; altruistic.
مترادف: charitable, eleemosynary, nonprofit
مشابه: altruistic, generous, good, humanitarian, philanthropic

- Several benevolent organizations are working in the area to help the needy.
[ترجمه گوگل] چندین موسسه خیرخواه در این منطقه برای کمک به نیازمندان فعالیت می کنند
[ترجمه ترگمان] چندین سازمان خیرخواهانه در منطقه برای کمک به نیازمندان کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The couple's donation of funds for the public swimming pool was a benevolent act.
[ترجمه گوگل] کمک مالی این زوج به استخر عمومی یک اقدام خیرخواهانه بود
[ترجمه ترگمان] کمک های مالی این زوج به استخر عمومی یک عمل خیرخواهانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: marked by good will; kindly.
مترادف: beneficent, benign, friendly, good, kind, kindly
متضاد: baleful, malevolent, malicious, malignant, spiteful, unkind, venomous, vicious
مشابه: benignant, bighearted, charitable, considerate, generous, gentle, good-hearted, propitious, warm-hearted

- My grandfather was a benevolent old man, and we loved being in his company.
[ترجمه گوگل] پدربزرگم پیرمردی خیرخواه بود و ما دوست داشتیم در جمع او باشیم
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم یه پیرمرد خیرخواه بود و ما دوست داشتیم تو شرکتش باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a benevolent act
عمل خیرخواهانه

2. a benevolent grandmother
مادر بزرگ مهربان

3. a benevolent institution
موسسه ی خیریه (نیکوکاری)

4. some believe ataturk was a benevolent dictator
برخی معتقدند آتاتورک دیکتاتور خیراندیشی بود.

5. The company has proved to be a most benevolent employer.
[ترجمه گوگل]این شرکت ثابت کرده است که یک کارفرمای خیرخواه است
[ترجمه ترگمان]این شرکت ثابت کرده است که یک کارفرما بسیار خیرخواه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a benevolent old man, he wouldn't hurt a fly.
[ترجمه گوگل]پیرمردی نیکوکار بود، مگسی را آزار نمی داد
[ترجمه ترگمان]اون یه پیرمرد خیرخواه بود، اون به یه مگس صدمه نمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A benevolent uncle paid for her to have music lessons.
[ترجمه گوگل]یک عموی نیکوکار برای او هزینه آموزش موسیقی را پرداخت
[ترجمه ترگمان]یک عموی خیرخواه به او پول داد تا کلاس موسیقی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is always benevolent towards his countryman.
[ترجمه گوگل]او همیشه نسبت به هموطن خود خیرخواه است
[ترجمه ترگمان]همیشه نسبت به countryman، خیرخواه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His benevolent nature prevented him from refusing any beggar who accosted him.
[ترجمه گوگل]فطرت خیرخواهش او را از امتناع هر گدائی که او را مورد تجاوز قرار می داد باز داشت
[ترجمه ترگمان]سرشت نیک او مانع از این بود که گدایی را رد کند که به او نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The clerk regarded him with benevolent amusement.
[ترجمه گوگل]منشی او را با سرگرمی خیرخواهانه نگریست
[ترجمه ترگمان]کارمند با سرگرمی او را نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She believed in the existence of a benevolent power.
[ترجمه گوگل]او به وجود یک قدرت خیرخواه اعتقاد داشت
[ترجمه ترگمان]او به وجود یک قدرت خیر اعتقاد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In view of the benevolent rule of the communes this might seem to have been retrograde step.
[ترجمه گوگل]با توجه به حاکمیت خیرخواهانه کمون ها، این ممکن است گامی قهقرایی به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این مساله به نظر می رسد که این مساله در حال حرکت واپس رونده بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In his benevolent aspect he is the source of rain and hence petitioned to alleviate drought, and also to prevent meningitis.
[ترجمه گوگل]او در جنبه خیرخواهانه خود منشأ باران است و از این رو برای کاهش خشکسالی و همچنین جلوگیری از مننژیت درخواست می کند
[ترجمه ترگمان]در جنبه خیرخواهانه او منبع باران است و از این رو تقاضا کرد که خشکسالی را کاهش دهد و از مننژیت هم جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A Benevolent Fund has been established and been able to help an increasing number of members facing hardship.
[ترجمه گوگل]یک صندوق خیریه تأسیس شده است و توانسته است به تعداد فزاینده ای از اعضایی که با مشکلات روبرو هستند کمک کند
[ترجمه ترگمان]صندوق Benevolent تاسیس شده است و قادر به کمک به افزایش شمار افرادی است که با مشکلات مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. October brought a benevolent turn in the weather, and the grapes that survived September thrived.
[ترجمه گوگل]اکتبر چرخشی خیرخواهانه در آب و هوا ایجاد کرد و انگورهایی که از سپتامبر جان سالم به در بردند رشد کردند
[ترجمه ترگمان]اکتبر به خیر و خوشی در آب و هوا و خوشه های انگور که از ماه سپتامبر زنده ماند آورده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Work / family programs are typically benevolent in intent but difficult to justify in business terms.
[ترجمه گوگل]برنامه های کار/خانواده معمولاً از نظر هدف خیرخواهانه هستند، اما توجیه آنها از نظر تجاری دشوار است
[ترجمه ترگمان]برنامه های کار \/ خانواده به طور معمول خیرخواهانه اما دشوار برای توجیه شرایط کسب وکار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If you can imagine a benevolent and myopic stork in goggles and woolly hat, then you've just about got the picture.
[ترجمه گوگل]اگر می‌توانید یک لک‌لک خیرخواه و نزدیک‌بین را با عینک و کلاه پشمی تصور کنید، پس این تصویر را دارید
[ترجمه ترگمان]اگر می توانید یک لک لک مهربان و نزدیک بین را در عینک goggles و کلاه پشمی تصور کنید، پس باید تصویر را بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیراندیش (صفت)
benevolent

نیکخواه (صفت)
benevolent

خوشدل (صفت)
boon, vivacious, merry, gay, benevolent, gleeful, charitable, gaysome, gleesome, lightsome

کریم (صفت)
merciful, benevolent, munificent

خیریه (صفت)
samaritan, benevolent, charitable, philanthropic, philanthropical

پاک بین (صفت)
decent, benevolent

انگلیسی به انگلیسی

• generous, kind
a benevolent person is kind, helpful, and tolerant.

پیشنهاد کاربران

سلام ممنون میشم کسی فرق این سه تا کلمه رو میدونه بگه
benevolent
benefactor
cahritable
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : benefit
✅️ اسم ( noun ) : beneficence / beneficiary / benefit / benevolence
✅️ صفت ( adjective ) : beneficent / beneficial / benevolent
✅️ قید ( adverb ) : beneficently / beneficially / benevolently
خیرخواه
مهربان و بخشنده
مهربان - کریم و بخشنده - خیرخواه - انسان دوست - خیر اندیش
Cyrus the great was definitely one of the most benevolent rulers the world has seen
خیرخواهانه، عطوفت آمیز
انسان دوست - انسان دوستانه
بشر دوست - بشر دوستانه
نوع دوست - نوع دوستانه
نیکوکار - نیکوکارانه
خیّر - خیّرانه - خیرخواهانه
خوش قلب
سودمند
مفید
سخاوتمند
خیرخواه، مهربان
رحمان. . رحیم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس