axial

/ˈæksiəl//ˈæksiəl/

معنی: محوری، واقع در محور
معانی دیگر: محور مانند، آسه ای، تشکیل دهنده ی محور، محورساز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or functioning as an axis.

(2) تعریف: in, on, or toward an axis.

جمله های نمونه

1. The slow, retrograde axial rotation of Venus is a puzzle to which I shall return in section
[ترجمه گوگل]چرخش محوری آهسته و رتروگراد زهره پازلی است که در بخش به آن باز خواهم گشت
[ترجمه ترگمان]چرخش محوری حرکت چرخش زهره معمایی است که در آن باید به بخش خود باز گردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The axial spin of the more massive body M tends to carry the tide ahead of the orbital motion.
[ترجمه گوگل]چرخش محوری جسم پرجرم M تمایل دارد جزر و مد را جلوتر از حرکت مداری حمل کند
[ترجمه ترگمان]چرخش محوری بدنه more M تمایل به حمل موج جلوتر از حرکت مداری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As the cylinder descends into deeper air, axial stress increases until elastic failure occurs.
[ترجمه گوگل]همانطور که سیلندر به هوای عمیق تر فرو می رود، تنش محوری افزایش می یابد تا زمانی که شکست الاستیک رخ دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی سیلندر به هوای عمیق تر فرو می رود، فشار محوری افزایش می یابد تا شکست الاستیک رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Seen in comparison with the preceding axial age, the Hellenistic age is tame and conservative.
[ترجمه گوگل]در مقایسه با عصر محوری قبلی، عصر هلنیستی رام و محافظه کارانه است
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با عصر محوری قبلی، دوران هلنی رام و محافظه کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is because of the rapid axial rotation of Jupiter which yields a powerful Coriolis effect.
[ترجمه گوگل]این به دلیل چرخش محوری سریع مشتری است که یک اثر قدرتمند کوریولیس را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این امر به دلیل چرخش چرخشی سریع مشتری است که اثر کریولیس بسیار بالایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The axial plane is a surface that divides a fold as symmetrically as possible.
[ترجمه گوگل]صفحه محوری سطحی است که یک چین را تا حد امکان متقارن تقسیم می کند
[ترجمه ترگمان]صفحه محوری یک سطح است که تا جایی که ممکن است یک برابر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. the change of astigmatic axial.
[ترجمه گوگل]تغییر محوری آستیگماتیک
[ترجمه ترگمان]تغییر of محوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This torque will gradually reduce the axial spin rate of M until it too is in synchronous rotation.
[ترجمه گوگل]این گشتاور به تدریج سرعت چرخش محوری M را کاهش می دهد تا زمانی که آن نیز در چرخش سنکرون قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]این گشتاور به تدریج نرخ چرخش محوری M را تا زمانی که در چرخش همزمان باشد، کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Therefore their period should be the axial rotation period of the Jovian interior.
[ترجمه گوگل]بنابراین دوره آنها باید دوره چرخش محوری فضای داخلی جوین باشد
[ترجمه ترگمان]بنابراین دوره آن ها باید دوره چرخش محوری فضای داخلی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hydrostatic bearing can solve the equilibrium problem of axial force of multistage centrifugal pump satisfactorily.
[ترجمه گوگل]یاتاقان هیدرواستاتیک می تواند مشکل تعادل نیروی محوری پمپ گریز از مرکز چند مرحله ای را به طور رضایت بخشی حل کند
[ترجمه ترگمان]یاتاقان Hydrostatic می تواند مشکل تعادل نیروی محوری پمپ سانتریفوژ را به طور رضایت بخش حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Figure 2: T2-weighted axial image once again demonstrates a large, heterogeneous lesion located in the ethmoidal sinus (arrow). The lesion is predominately isointense to grey matter.
[ترجمه گوگل]شکل 2: تصویر محوری با وزن T2 یک بار دیگر یک ضایعه بزرگ و ناهمگن واقع در سینوس اتموئیدال (فلش) را نشان می دهد این ضایعه عمدتاً به ماده خاکستری همسان است
[ترجمه ترگمان]شکل ۲: تصویر محوری T۲ بار دیگر یک ضایعه بزرگ و ناهمگن را نشان می دهد که در سینوس حفره ای قرار دارد (پیکان) ضایعه منسوب به ماده خاکستری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Occurs when the Edition axis axial movement, the substrate is unstable, color swatch color tag up.
[ترجمه گوگل]زمانی رخ می دهد که حرکت محوری محور Edition، زیرلایه ناپایدار است، برچسب رنگ نمونه رنگ بالا می رود
[ترجمه ترگمان]زمانی که حرکت محوری محور اصلی، بس تر ناپایدار است، رنگ توده رنگ برچسب را بالا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Differentiation of"tunior shadow"from"mass shad-ow"on CT scan, Axial scan US direct coronal scan and the phenomeron of delayed decompres5ion of optic chiasm were discussed.
[ترجمه گوگل]تمایز "سایه تونیور" از "سایه توده ای" در سی تی اسکن، اسکن محوری اسکن مستقیم تاج آمریکا و پدیده رفع فشار تاخیری کیاسم بینایی مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تمایز \"سایه tunior\" از \"shad انبوه\" در سی تی اسکن، Axial اسکن direct direct آمریکا و the of delayed of نوری مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Axial motion and misalignment (radial and angular offset) between the encoder shaft and the drive shaft are compensated by the coupling.
[ترجمه گوگل]حرکت محوری و ناهماهنگی (افست شعاعی و زاویه ای) بین شفت رمزگذار و محور محرک توسط کوپلینگ جبران می شود
[ترجمه ترگمان]حرکت Axial و misalignment (آفست شعاعی و زاویه ای)بین شفت رمزگذار و شفت درایو به وسیله کوپلینگ جبران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All constructs had reduced stiffness in axial rotation compared with intact spines.
[ترجمه گوگل]تمام سازه ها در مقایسه با خارهای دست نخورده، سفتی را در چرخش محوری کاهش دادند
[ترجمه ترگمان]تمام ساختارها، سفتی را در چرخش محوری در مقایسه با تیغ های دست نخورده کاهش داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محوری (صفت)
axial, pivotal, radial, stalky, rotate

واقع در محور (صفت)
axial

تخصصی

[عمران و معماری] محوری
[دندانپزشکی] محوری
[برق و الکترونیک] محوری
[ریاضیات] محوری، آسه ای

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to an axis (straight line around which an object turns)

پیشنهاد کاربران

علی قربانپور
Axial Age در فلسفه و الهیات بکار میرود. توسط کارل یاسپرس فیلسوف اگزیستانسیالیست در اطلاق به هزاره قبل از میلاد که ادیان و اندیشه های بسیار مهمی مثل یهود، زرتشت، کنفوسیوس و تفکراتی مثل افلاطون و ارسطو و سقراط شکل گرفت که تمام اعصار بعدی را تا به امروز، تحت تاثیر خود قرار داد. ترجمه فارسی آن "عصر محوری" میباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : axi/al ✅ تلفظ واژه: AK - si - al ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: 1. آسه ای: مربوط به دومین مهره ی گردن 2. محوری: مربوط به محور یک ساختار ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : -
pertaining to the axis of a structure
[پزشکی] 1. آسه ای: مربوط به دومین مهره ی گردن 2. محوری: مربوط به محور یک ساختار
محوری
جانبی
ستون ، محور اصلی

بپرس