awkwardly


بطورزشت یاناهنجار، غیراستادانه، ازروی خام دستی یاناشی گری

جمله های نمونه

1. he walks awkwardly
راه رفتنش بدقواره است.

2. I had been lying awkwardly and my leg had gone numb.
[ترجمه گوگل]به طرز ناجوری دراز کشیده بودم و پایم بی حس شده بود
[ترجمه ترگمان]ناشیانه دروغ گفته بودم و پایم بی حس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All the rooms in the house were awkwardly shaped.
[ترجمه گوگل]تمام اتاق های خانه به شکل نامناسبی شکل گرفته بودند
[ترجمه ترگمان]تمام اتاق ها به طرز ناخوشایندی شکل گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He scrambled awkwardly to his feet.
[ترجمه گوگل]به طرز ناخوشایندی سر پا ایستاد
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی از جایش بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dog rose awkwardly to his feet and licked the man's hand excitedly.
[ترجمه گوگل]سگ با ناراحتی روی پاهایش بلند شد و دست مرد را با هیجان لیسید
[ترجمه ترگمان]سگ با ناراحتی بلند شد و دست مرد را با هیجان لیسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He fell awkwardly and went down in agony clutching his right knee.
[ترجمه گوگل]به طرز ناخوشایندی به زمین افتاد و در حالی که زانوی راستش را گرفته بود، با عذاب پایین رفت
[ترجمه ترگمان]ناشیانه به زمین افتاد و در حالی که زانوی راستش را می فشرد، به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The autoexposure button is awkwardly placed under the lens release button.
[ترجمه گوگل]دکمه نوردهی خودکار به طرز ناخوشایندی زیر دکمه رهاسازی لنز قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]دکمه autoexposure به طور غیر عادی زیر دکمه انتشار لنز قرار داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His arm hung awkwardly against his side.
[ترجمه گوگل]بازویش به طرز عجیبی به پهلویش آویزان شده بود
[ترجمه ترگمان]دستش به طرز ناخوشایندی به پهلویش آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He shifted awkwardly from one foot to the other.
[ترجمه گوگل]به طرز ناخوشایندی از یک پا به پای دیگر جابجا شد
[ترجمه ترگمان]ناشیانه از یک پا به سوی دیگر رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Piper awkwardly tried to change the subject .
[ترجمه گوگل]پایپر به طرز ناخوشایندی سعی کرد موضوع را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]پایپر \"ناشیانه سعی کرد موضوع رو عوض کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The car was parked awkwardly across the pavement.
[ترجمه گوگل]ماشین به طرز ناخوشایندی روی پیاده رو پارک شده بود
[ترجمه ترگمان]اتومبیل ناشیانه روی سنگفرش خیابان پارک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I landed awkwardly and twisted my ankle.
[ترجمه گوگل]به طرز ناخوشایندی فرود آمدم و مچ پایم را پیچاندم
[ترجمه ترگمان]ناشیانه پیاده شدم و قوزک پام پیچ خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Simon shuffled awkwardly towards them.
[ترجمه گوگل]سیمون به طرز ناخوشایندی به سمت آنها چرخید
[ترجمه ترگمان]سیمون به زحمت به سوی آن ها دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "This is Malcolm," the girl said awkwardly, to fill the silence.
[ترجمه گوگل]دختر با ناهنجاری گفت: این مالکوم است تا سکوت را پر کند
[ترجمه ترگمان]دختر با ناراحتی گفت: \"این مالکوم است\" و سکوت را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• gracelessly, clumsily, ineptly, unskillfully

پیشنهاد کاربران

Awkwardly:
1. WITH EMBARRASSMENT: in an embarrassing or worrying way, or a way that causes problems
• Ex: The publication of the economic statistics was awkwardly timed for the government.
2. MOVE: moving in a way that is not natural, relaxed, or attractive
...
[مشاهده متن کامل]

• Ex: He walked awkwardly across the room, aware that they were watching.
3. WITH DIFFICULTY: in a way that is difficult to deal with, use, or do
• Ex: The car was parked awkwardly across the pavement.

ناشیانه
ناخوشایند، زشت، ضایع، معذب، خجالت زده
He explained awkwardly that he had not slept at his own home that night
دستپاچه

بپرس