صفت ( adjective )
• (1) تعریف: very bad; inferior.
• مترادف: dreadful, lousy, pathetic, poor, terrible, wretched
• متضاد: average, excellent, marvelous
• مشابه: abysmal, almighty, atrocious, bad, dismal, ghastly, inadequate, inferior, jerry-built, mean, miserable, second-rate, shoddy, slipshod, worthless
• مترادف: dreadful, lousy, pathetic, poor, terrible, wretched
• متضاد: average, excellent, marvelous
• مشابه: abysmal, almighty, atrocious, bad, dismal, ghastly, inadequate, inferior, jerry-built, mean, miserable, second-rate, shoddy, slipshod, worthless
- They did an awful job of repairing my car.
[ترجمه سعیدفعال] آنها به طرز فجیعی خودروی مرا تعمیر کردند.|
[ترجمه ایدا] انها کار وحشتناکی در تعمیر ماشین من انجام دادند|
[ترجمه امیر] اونها به طور وحشتناکی ماشین مرا تعمیر کردند|
[ترجمه آرین] انها کار سهمگینی برای تعمیر خودروی من اجام دادند|
[ترجمه حسین عبداللهی] آنها کار افتضاح تعمیر ماشین من را انجام دادند .|
[ترجمه گوگل] آنها کار افتضاحی برای تعمیر ماشین من انجام دادند[ترجمه ترگمان] اونا یه کار وحشتناک برای تعمیر ماشینم انجام دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My grades were awful last semester.
[ترجمه Negar_jch] نمرات قبلی من ترسناک و بد بود.|
[ترجمه M] ترم قبل نمرات من بد و افتضاح بودند|
[ترجمه حنانه] نمرات ترم قبل من افتضاح بود.|
[ترجمه waffle] ترم پیش نمراتم افتضاح بودن.|
[ترجمه گوگل] نمرات من ترم گذشته افتضاح بود[ترجمه ترگمان] ترم دیشب خیلی افتضاح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: extremely unpleasant.
• مترادف: dreadful, nasty
• متضاد: wonderful
• مشابه: atrocious, horrible, lousy, miserable, terrible, unpleasant
• مترادف: dreadful, nasty
• متضاد: wonderful
• مشابه: atrocious, horrible, lousy, miserable, terrible, unpleasant
- There was an awful storm last night.
[ترجمه پویا] دیشب شبی وحشتناک طوفانی بود|
[ترجمه Mahtab] وجود داشت دیشب طوفان وحشتناک|
[ترجمه Parsa] دیشب طوفان وحشتناکی بود|
[ترجمه Aghasia] دیشب یک طوفان وحشتناک در آنجا بود|
[ترجمه F. S] شب گذشته یک طوفان ترسناک وجود داشت.|
[ترجمه گوگل] دیشب طوفان وحشتناکی بود[ترجمه ترگمان] دیشب یه طوفان وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was an awful smell coming from the garbage.
[ترجمه Aghasia] آنجا یک بوی افتضاحی از زباله می آمد|
[ترجمه گوگل] بوی بدی از زباله می آمد[ترجمه ترگمان] بوی بدی از سطل آشغال به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: causing a feeling of awe.
• مترادف: awesome, dread, formidable, portentous, redoubtable, sublime
• مشابه: affecting, dreadful, fearsome, ghastly, horrendous, horrific, imposing, impressive, majestic, moving, ominous, overwhelming, solemn, striking, terrible, tremendous, venerable, wonderful
• مترادف: awesome, dread, formidable, portentous, redoubtable, sublime
• مشابه: affecting, dreadful, fearsome, ghastly, horrendous, horrific, imposing, impressive, majestic, moving, ominous, overwhelming, solemn, striking, terrible, tremendous, venerable, wonderful
- The explosion was an awful sight.
[ترجمه گوگل] انفجار منظره وحشتناکی بود
[ترجمه ترگمان] انفجار، منظره وحشتناکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انفجار، منظره وحشتناکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: awfulness (n.)
مشتقات: awfulness (n.)
• : تعریف: (informal) very; extremely.
• مترادف: awfully, extremely, terribly, very
• مشابه: uncommonly
• مترادف: awfully, extremely, terribly, very
• مشابه: uncommonly
- This was awful good pie!
[ترجمه ناشناس] کیک پای سیب خیلی خوبی بود|
[ترجمه Aghasia] این به طور اعجاب انگیزی پای خوبی بود|
[ترجمه هاپی] ناخوشایند|
[ترجمه گوگل] این پای افتضاح خوب بود![ترجمه ترگمان] چه پای خوبی بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید