aware

/əˈwer//əˈweə/

معنی: ملتفت، مطلع، باخبر، اگاه، بااطلاع، مسبوق
معانی دیگر: آگاه، مواظب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: awareness (n.)
• : تعریف: knowing or mindful; conscious (usu. fol. by "of").
مترادف: cognizant, conscious, mindful, wise
متضاد: ignorant, oblivious, unaware, unconscious
مشابه: abreast, informed, knowing, on the ball, sensible

- You should be aware of all the risks before you decide to have this type of surgery.
[ترجمه گوگل] قبل از تصمیم به انجام این نوع جراحی باید از تمام خطرات آن آگاه باشید
[ترجمه ترگمان] شما باید قبل از اینکه تصمیم بگیرید این نوع جراحی را داشته باشید، از تمام خطرات آگاه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was not aware that the price tag was still attached to his shirt.
[ترجمه Chocolate 🍫] او نمی دانست برچسب قیمت هنوز به پیراهنش وصل است.
|
[ترجمه گوگل] او نمی دانست که برچسب قیمت هنوز به پیراهنش چسبیده است
[ترجمه ترگمان] او آگاه نبود که برچسب قیمت هنوز به پیراهنش متصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was so busy that she wasn't even aware of the fact that she hadn't eaten all day.
[ترجمه گوگل] آنقدر سرش شلوغ بود که حتی از این واقعیت که تمام روز غذا نخورده بود، خبر نداشت
[ترجمه ترگمان] او انقدر سرش شلوغ بود که حتی از این واقعیت آگاه نبود که تمام روز غذا نخورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. everyone is aware of this
همه به این موضوع آگاهند.

2. he was aware of the impermanence of his stay in that town
او به غیر دایمی بودن اقامت خود در آن شهر واقف بود.

3. i became aware of my teacher's good and bad points
به صفات خوب و بد معلمم آگاه شدم.

4. to be aware of a fact
به واقعیتی آگاه بودن

5. i was not aware of his (family) connection with you
از خویشاوندی او با شما آگاه نبودم.

6. we must become aware of the cardinal importance of roads and railways
ما باید به اهمیت بنیادین راه و راه آهن پی ببریم.

7. gradually the child becomes aware of his individuality
کم کم کودک به شخصیت خود پی می برد.

8. as far as i am aware
تا آنجایی که من آگاهی دارم (آگاهم)

9. a disturbed personality is not always aware of the disturbance
یک شخصیت شوریده همیشه به شوریدگی خود آگاه نیست.

10. he was so drunk that he wasn't aware of where he was
آنقدر مست بود که نمی دانست کجاست.

11. she managed her husband without his being aware of it
آن زن بدون این که شوهرش متوجه باشد او را اداره می کرد.

12. i don't know to what extent he is aware of this
نمی دانم تا چه حد به این موضوع آگاهی دارد.

13. All the while I was acutely aware of her nearness.
[ترجمه گوگل]در تمام این مدت من به شدت از نزدیکی او آگاه بودم
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که به شدت از نزدیک بودن او آگاه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jill gradually became aware of an awful smell.
[ترجمه گوگل]جیل به تدریج متوجه بوی بدی شد
[ترجمه ترگمان]به تدریج جیل از بوی بدی آگاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He became aware of the soft, faint sounds of water dripping.
[ترجمه گوگل]او متوجه صداهای ملایم و ضعیف چکیدن آب شد
[ترجمه ترگمان]از صدای نرم و ضعیف آب که چکه می کرد آگاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Patients should be made aware of the risks involved with this treatment.
[ترجمه گوگل]بیماران باید از خطرات ناشی از این درمان آگاه شوند
[ترجمه ترگمان]بیماران باید از خطرات مربوط به این درمان آگاه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Yon can only humbug those who are not aware of your tricks.
[ترجمه گوگل]یون فقط می تواند کسانی را که از ترفندهای شما آگاه نیستند، تحقیر کند
[ترجمه ترگمان]ای نا تنها کسانی هستند که از حقه های تو خبر ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They are well aware of their own shortcomings.
[ترجمه گوگل]آنها به خوبی از کمبودهای خود آگاه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بخوبی از کاستی های خود آگاه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He was aware of sharp disappointment and betrayal.
[ترجمه گوگل]او از ناامیدی شدید و خیانت آگاه بود
[ترجمه ترگمان]او از ناامیدی و خیانت آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Are you aware of the time?
[ترجمه گوگل]آیا از زمان اطلاع دارید؟
[ترجمه ترگمان]از زمان اطلاع دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملتفت (صفت)
attentive, conscious, aware

مطلع (صفت)
understanding, aware, au courant, up-to-date, informed, knowledgeable, hep

باخبر (صفت)
conscious, aware, au courant, up-to-date, cognizant

اگاه (صفت)
conscious, ware, aware, hep, cognizant, conversant, wide-awake

بااطلاع (صفت)
aware

مسبوق (صفت)
aware, informed

انگلیسی به انگلیسی

• attentive; conscious of
if you are aware of a fact or situation, you know about it.
if you are aware of something that is present or happening, you know that it is present or happening because you can hear it, see it, smell it, or feel it.
if you say that someone is aware, you mean that they notice what is happening around them.

پیشنهاد کاربران

آگاه
مثال: She was aware of the potential dangers.
او از خطرات ممکن آگاه بود.
knowing about, acquainted with, conscious of, conversant with, familiar with, mindful of
- informed, enlightened, in the picture, knowledgeable
از چیزی ) آگاه بودن
آگاه، باخبر، با اطلاع، ملتفت، مواظب، روانشناسی: آگاه
آگاه، باخبر
As you are well aware
همانطور که مستحضرید
همانگونه که استحضار دارید
هوشیار
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : aware ✅ تلفظ واژه: e - WĀR ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: آگاه، هوشیار ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : consci/o
واقف
متوجه شدن
حواست باشه
آگاه ، باخبر 🌷🌷
were you aware of the risks at that time
اون موقع از خطرات باخبر بودی ؟؟
انسانی 95 ، زبان 94 ، هنر 88 و. . .
having knowledge or perception of a situation or fact. داشتن دانش یا درک وضعیت یا واقعیت.
"most people are aware of the dangers of sunbathing""اکثر مردم از خطرات آفتاب گرفتن آگاه هستند"
synonyms: conscious of, acquainted with, informed of/about, apprised of, cognizant of, mindful of, sensible of, familiar with, conversant with, no stranger to, alive to, awake to, alert to, sensitive to; privy to; informalwise to, well up on, up to speed on, plugged into, in the know about, hip to; archaicware of; rareseized of, recognizant of, regardful of
...
[مشاهده متن کامل]

"most people are aware of the dangers of sunbathing"
well informed, knowledgeable, up to date, enlightened;
au fait, au courant;
informalclued up, genned up;
informalswitched - on;
informaldown
"everyone needs to become more environmentally aware"
antonyms: unaware, ignorant, oblivious

Be aware of your focus
مراقب بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس