صفت ( adjective )
مشتقات: awareness (n.)
مشتقات: awareness (n.)
• : تعریف: knowing or mindful; conscious (usu. fol. by "of").
• مترادف: cognizant, conscious, mindful, wise
• متضاد: ignorant, oblivious, unaware, unconscious
• مشابه: abreast, informed, knowing, on the ball, sensible
• مترادف: cognizant, conscious, mindful, wise
• متضاد: ignorant, oblivious, unaware, unconscious
• مشابه: abreast, informed, knowing, on the ball, sensible
- You should be aware of all the risks before you decide to have this type of surgery.
[ترجمه گوگل] قبل از تصمیم به انجام این نوع جراحی باید از تمام خطرات آن آگاه باشید
[ترجمه ترگمان] شما باید قبل از اینکه تصمیم بگیرید این نوع جراحی را داشته باشید، از تمام خطرات آگاه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما باید قبل از اینکه تصمیم بگیرید این نوع جراحی را داشته باشید، از تمام خطرات آگاه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was not aware that the price tag was still attached to his shirt.
[ترجمه Chocolate 🍫] او نمی دانست برچسب قیمت هنوز به پیراهنش وصل است.|
[ترجمه گوگل] او نمی دانست که برچسب قیمت هنوز به پیراهنش چسبیده است[ترجمه ترگمان] او آگاه نبود که برچسب قیمت هنوز به پیراهنش متصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was so busy that she wasn't even aware of the fact that she hadn't eaten all day.
[ترجمه گوگل] آنقدر سرش شلوغ بود که حتی از این واقعیت که تمام روز غذا نخورده بود، خبر نداشت
[ترجمه ترگمان] او انقدر سرش شلوغ بود که حتی از این واقعیت آگاه نبود که تمام روز غذا نخورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او انقدر سرش شلوغ بود که حتی از این واقعیت آگاه نبود که تمام روز غذا نخورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید