awakening

/əˈweɪkənɪŋ//əˈweɪkənɪŋ/

بیداری، هشیاری، آگاهی، برخیزش، بیدار کننده، هشیار کننده، جنبش، تکان دهنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: emerging.
مترادف: emerging
مشابه: rising

- an awakening sense of guilt
[ترجمه گوگل] بیداری احساس گناه
[ترجمه ترگمان] حس بیدار شدن از گناه،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of waking up from sleep.
مترادف: rising, waking
مشابه: arousing, rouse

(2) تعریف: a coming to keen awareness or interest.
مترادف: arousal
مشابه: realization, rouse, stirring, waking

جمله های نمونه

1. the awakening of the people to the dangers of nuclear power
آگاهی مردم از خطرهای نیروی اتمی

2. rude awakening
هر چیز هشیارگر،بیداری ناگهانی،تکان

3. a rude awakening
هشیارسازی (یا پی بری) دردناک

4. people are at last awakening to their responsibilities
بالاخره مردم دارند به مسئولیت های خود آگاه می شوند.

5. the causes of iran's religious awakening
علل برخیزش (بیداری) مذهبی ایران

6. She was just awakening from sleep.
[ترجمه گوگل]تازه داشت از خواب بیدار می شد
[ترجمه ترگمان]تازه از خواب بیدار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. People are gradually awakening to their rights.
[ترجمه گوگل]مردم کم کم به حقوق خود بیدار می شوند
[ترجمه ترگمان]مردم به تدریج از حقوق خود بیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. China is like a giant awakening from a heavy sleep.
[ترجمه گوگل]چین مانند غولی است که از خوابی سنگین بیدار شده است
[ترجمه ترگمان]چین همانند بیدار شدن بزرگ از خواب سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mass movements are often a factor in the awakening and renovation of stagnant societies.
[ترجمه گوگل]جنبش های توده ای اغلب عاملی برای بیداری و نوسازی جوامع راکد هستند
[ترجمه ترگمان]جنبش های گروهی معمولا عاملی در بیداری و بازسازی جوامع ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I convey the further information that with awakening awareness I am stirred to approach, and as I approach awareness quickens.
[ترجمه گوگل]من اطلاعات بیشتری را منتقل می کنم که با هوشیاری بیدار می شوم تا نزدیک شوم و هر چه نزدیک می شوم آگاهی سریع تر می شود
[ترجمه ترگمان]من اطلاعات بیشتری را منتقل می کنم که با آگاهی از هشیاری در حال نزدیک شدن به آن هستم، و در حالی که من به آگاهی نزدیک می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After some participation in the Great Awakening as a youth, he parted company with its proponents.
[ترجمه گوگل]او پس از مدتی شرکت در بیداری بزرگ در جوانی، از طرفداران آن جدا شد
[ترجمه ترگمان]او پس از چند شرکت در \"بیداری\" به عنوان یک جوان، با حامیان خود از هم جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The resulting pain can cause a nighttime awakening.
[ترجمه گوگل]درد ناشی از آن می تواند باعث بیداری شبانه شود
[ترجمه ترگمان]درد حاصل می تواند منجر به بیدار شدن شبانه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Eric Young's tackle proved a rude awakening.
[ترجمه گوگل]تکل اریک یانگ یک بیداری بی ادبانه بود
[ترجمه ترگمان]برخورد اریک یانگ حاکی از یک بیداری بی ادبانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fortunately, Congress, awakening to the problem, has made job training reform an early priority.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، کنگره با بیدار شدن از این مشکل، اصلاح آموزش شغلی را در اولویت اولیه قرار داده است
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، کنگره، بیدار شدن از مشکل، آموزش شغلی را در اولویت اول قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Then came the great awakening and the anticipation of federal intervention to come.
[ترجمه گوگل]سپس بیداری بزرگ و انتظار مداخله فدرال در آینده فرا رسید
[ترجمه ترگمان]سپس بیدار شدن بزرگ و انتظار مداخله فدرال برای آمدن به اینجا فرا رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Awakening to the softness of Bethany pressed into her caused heat to spring life into her loins.
[ترجمه گوگل]بیدار شدن از لطافت بتانی که در او فشرده شده بود باعث شد تا گرما زندگی را در کمر او ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]به نرمی بتانی به نرمی بتانی فشرده شد و باعث شد که او گرم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• process of waking up
the awakening of a feeling in someone is the start of it.
if you have a rude awakening, you are suddenly made aware of an unpleasant fact.

پیشنهاد کاربران

۱. بیداری ۲. آگاهی. اطلاع. وقوف ۳. برانگیزیش
مثال:
The awakening of hope across much of the so - called Third World.
برانگیزشِ امید سرتاسرِ بیشترِ {کشورهای} معروف به جهان سوم
پیدایش _ بیداری
the act of starting to understand something or feel something
شروع به درک چیزی یا احساس چیزی
a religious awakening
the awakening of public concern about the environment
He, however, claimed to have had an otherworldly experience that marked his rebirth as Christ. Though born in January 1961, Torop didn’t have his awakening until August 1990. It was after this period that he became inspired to start a fellowship of like - minds called The Church of the Last Testament
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/awakening
بیداری
بیدارکننده
بیدارگری
انگیختگی
بیداری، جنبش، بیدارکننده ( مج ) تکان دهنده
بیداری

بپرس