awaken

/əˈweɪkən//əˈweɪkən/

معنی: بیدار کردن، بیدار شدن
معانی دیگر: بیدار کردن یا شدن، چشم از خواب گشودن، انگیختن، تهییج کردن، آگاه کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: awakens, awakening, awakened
مشتقات: awakener (n.)
(1) تعریف: to wake from sleep.
مترادف: arouse, awake, get up, rouse, wake
مشابه: call, raise, revive

- The sound of her husband's snoring awakened her.
[ترجمه گوگل] صدای خروپف شوهرش او را بیدار کرد
[ترجمه ترگمان] صدای خروپف شوهرش او را بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make or become keenly aware.
مترادف: awake, wake
مشابه: arouse, quicken, rouse, stir

- The documentary awakened many people to the seriousness of the problem.
[ترجمه رامین] این مستند تعداد زیادی از مردم را متوجه جدی بودن مشکل کرد.
|
[ترجمه گوگل] این مستند بسیاری از مردم را از جدیت این مشکل بیدار کرد
[ترجمه ترگمان] این مستند افراد زیادی را به شدت مشکل از خواب بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his speech did not awaken any interest in the students
نطق او علاقه ای در دانشجویان ایجاد نکرد.

2. the refusal to buy is a sanction which will awaken price gougers
خودداری از خرید تحریمی است که گران فروشان را بیدار خواهد کرد.

3. Old people awaken early in the morning.
[ترجمه گوگل]افراد مسن صبح زود از خواب بیدار می شوند
[ترجمه ترگمان]مردم پیر صبح زود بیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The aim of the cruise was to awaken an interest in and an understanding of foreign cultures.
[ترجمه گوگل]هدف از سفر دریایی بیدار کردن علاقه و درک فرهنگ های خارجی بود
[ترجمه ترگمان]هدف این سفر، بیدار کردن علاقه و درک فرهنگ های خارجی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They were making enough noise to awaken the dead.
[ترجمه رامین] اونها آنقدر سروصدا میکنند که مرده ها را هم بیدار میکنه.
|
[ترجمه گوگل]آنقدر سر و صدا می کردند که مرده ها را بیدار می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به اندازه کافی سر و صدا می کردند تا مردگان را بیدار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The leader attempted to awaken us to the dangers we are facing.
[ترجمه گوگل]رهبر تلاش کرد تا ما را از خطراتی که با آن روبرو هستیم بیدار کند
[ترجمه ترگمان]رهبر تلاش کرد ما را به خطراتی که ما با آن مواجهیم بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. School should awaken a child's natural curiosity.
[ترجمه گوگل]مدرسه باید حس کنجکاوی طبیعی کودک را بیدار کند
[ترجمه ترگمان]مدرسه باید کنجکاوی طبیعی یک کودک را بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must awaken people to the dangers for the environment.
[ترجمه گوگل]ما باید مردم را نسبت به خطرات محیط زیست بیدار کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید مردم را از خطرات محیطی آگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Please awaken me at seven.
[ترجمه گوگل]لطفا ساعت هفت بیدارم کن
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم ساعت هفت مرا بیدار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then awaken him gently and present him with the bill.
[ترجمه گوگل]سپس او را به آرامی بیدار کنید و صورت حساب را به او ارائه دهید
[ترجمه ترگمان]بعد او را با ملایمت از خواب بیدار می کند و با صورتحساب به او هدیه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I wanted him to awaken and to tell me about his fights.
[ترجمه گوگل]می خواستم بیدار شود و از دعواهایش به من بگوید
[ترجمه ترگمان]دلم می خواست او بیدار شود و راجع به مبارزه او با من صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Honorable beginnings should serve to awaken curiosity, not to heighten people's expectations. We are much better off when reality surpasses our expectations, and something turns out better than we thought it would. Baltasar Gracian
[ترجمه گوگل]شروع های شرافتمندانه باید در خدمت بیدار کردن حس کنجکاوی باشند، نه افزایش توقعات مردم وقتی واقعیت از انتظارات ما فراتر می رود و چیزی بهتر از آن چیزی که فکر می کردیم ظاهر می شود، وضعیت ما بسیار بهتر است بالتاسار گراسیان
[ترجمه ترگمان]آغاز Honorable باید با کنجکاوی بیدار شود و انتظارات مردم را افزایش ندهد وقتی واقعیت از انتظارات ما پیشی می گیرد خیلی بهتر است، و چیزی که بهتر از آن چیزی است که فکر می کردیم Baltasar Gracian
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When guests awaken, Hodges will be at the ready to cook breakfast.
[ترجمه گوگل]وقتی میهمانان از خواب بیدار شوند، هاجز آماده طبخ صبحانه است
[ترجمه ترگمان]وقتی مهمانان بیدار شوند، هاجس برای صبحانه آماده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was a nightmare from which he would awaken at any moment.
[ترجمه گوگل]این یک کابوس بود که هر لحظه از آن بیدار می شد
[ترجمه ترگمان]این کابوسی بود که در هر لحظه از آن بیدار می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیدار کردن (فعل)
arouse, raise, awaken, waken, awake

بیدار شدن (فعل)
awaken, waken, awake

انگلیسی به انگلیسی

• wake up, arouse (i.e. from sleep)
to awaken a feeling in a person means to cause them to have this feeling; a literary word.
when you awaken to a fact or when someone awakens you to it, you become aware of it; a literary word.
when you are awakened or when you awake, you wake up; a literary word.

پیشنهاد کاربران

آگاه شدن
به بیداری رسیدن
I was awakened by a noise at 2a. m
هوشیار کردن
بیداریدن.
بیداراندن کسی/چیزی.
بیدارشدن
برانگیختن
بیدار کردن یک حس، برانگیختن علاقه احساس

بپرس