اسم ( noun )
• : تعریف: a secondary occupation, usu. one pursued for recreation; hobby.
• مترادف: hobby
• مشابه: diversion, interest, pastime, sideline
• مترادف: hobby
• مشابه: diversion, interest, pastime, sideline
- He works as a pharmacist, but his avocation is carpentry.
[ترجمه گوگل] او به عنوان داروساز کار می کند، اما شغل او نجاری است
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک داروساز کار می کند، اما شغل او نجاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک داروساز کار می کند، اما شغل او نجاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید