avocation

/ˌævəˈkeɪʃn̩//ˌævəˈkeɪʃn̩/

معنی: کار، سرگرمی، کار فرعی، مشغولیت، کار جزیی، حرفه، کسب
معانی دیگر: (کار یا مشغولیاتی که علاوه بر کار اصلی و اغلب به منظور خوشایند انجام می شود) سرگرمی، کارتفریحی (با vocation مقایسه شود)، (نادر) کار اصلی، شغل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a secondary occupation, usu. one pursued for recreation; hobby.
مترادف: hobby
مشابه: diversion, interest, pastime, sideline

- He works as a pharmacist, but his avocation is carpentry.
[ترجمه گوگل] او به عنوان داروساز کار می کند، اما شغل او نجاری است
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک داروساز کار می کند، اما شغل او نجاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. teaching was his vocation, painting (was) his avocation
معلمی حرفه ی او بود و نقاشی کار تفریحی او.

2. His vocation coincides with his avocation.
[ترجمه گوگل]شغل او با شغل او همزمان است
[ترجمه ترگمان]حرفه اون همزمان با کار خودش هماهنگ بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Make authorship your avocation, not your vocation.
[ترجمه گوگل]نویسندگی را حرفه خود قرار دهید، نه حرفه خود
[ترجمه ترگمان]کار و حرفه خود را به دست آورید، نه وظیفه شما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His primary avocation was palaeontology, an interest he had lovingly nurtured since childhood.
[ترجمه گوگل]علاقه اولیه او دیرین شناسی بود، علاقه ای که او از کودکی عاشقانه آن را پرورش داده بود
[ترجمه ترگمان]فعالیت اولیه او palaeontology بود، منافعی که او از کودکی با محبت پرورانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Learning ballet is just an avocation with me.
[ترجمه گوگل]یادگیری باله با من فقط یک سرگرمی است
[ترجمه ترگمان]باله آموزشی فقط یه حرفه آیه که با من کار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Teaching is my vocation and writing is my avocation.
[ترجمه گوگل]معلمی شغل من است و نویسندگی شغل من است
[ترجمه ترگمان]تدریس وظیفه منه و نوشتن کار منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Learning foreign languages is just avocation with me.
[ترجمه گوگل]یادگیری زبان های خارجی با من فقط فراگیری است
[ترجمه ترگمان]یادگیری زبان های خارجی فقط با من در ارتباط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Learning foreign languages is just an avocation with me.
[ترجمه گوگل]یادگیری زبان های خارجی با من فقط یک دعوت است
[ترجمه ترگمان]یادگیری زبان های خارجی فقط یک فعالیتی با من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My uncle, an accountant, composes music as an avocation.
[ترجمه گوگل]عموی من که یک حسابدار است، به عنوان یک حرفه موسیقی می سازد
[ترجمه ترگمان]عموی من، یه حسابدار، از موسیقی به عنوان یه کار حرفه آیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At present reading funnies is his favorite avocation.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر خنده دار خواندن سرگرمی مورد علاقه او است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر کتاب خواندن یک شغل مورد علاقه اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Writing poems is an avocation with me.
[ترجمه گوگل]سرودن شعر برای من یک سرگرمی است
[ترجمه ترگمان]نوشتن شعر یک کار با من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dance, then, is a avocation for you.
[ترجمه گوگل]پس رقص برای شما یک سرگرمی است
[ترجمه ترگمان]پس برقص، شغل مناسبی برای تو هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was a printer by trade and naturalist by avocation.
[ترجمه گوگل]او یک چاپخانه در حرفه و طبیعت شناس بود
[ترجمه ترگمان]او به وسیله تجارت و طبیعت گرا به وسیله سرگرمی، یک چاپگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار (اسم)
service, function, thing, office, task, act, action, deed, work, job, labor, karma, activity, ploy, affair, duty, shebang, appointment, workmanship, avocation, vocation, proposition, laboring, fist, concave, opus, kettle of fish

سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

کار فرعی (اسم)
avocation

مشغولیت (اسم)
entertainment, avocation

کار جزیی (اسم)
avocation

حرفه (اسم)
mystery, profession, pursuit, avocation, business, vocation, occupation, trade, metier, carrier

کسب (اسم)
avocation, vocation, trade, metier, traffic, trafficker

انگلیسی به انگلیسی

• hobby, pastime, amusement

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A secondary or minor occupation outside one's main job
🔍 مترادف: Hobby
✅ مثال: Gardening was his avocation, a pleasant escape from his daily job.
This term refers to a hobby or activity that someone engages in alongside their main occupation or profession. It is often pursued for enjoyment or personal fulfillment.
سرگرمی یا فعالیتی که شخصی در کنار شغل یا حرفه اصلی خود به آن مشغول است.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای لذت بردن یا رضایت شخصی دنبال می شود.
***************************************************************************************************
مثال؛
“Painting is my avocation. I work as an accountant during the day. ”
A person might say, “I have a full - time job, but gardening is my avocation. ”
Another might comment, “Playing the guitar is my avocation. It helps me relax after a long day. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-hobby/

بپرس