avid

/ˈævəd//ˈævɪd/

معنی: مشتاق، ارزومند، متمایل، ازمند، حریص، پولکی
معانی دیگر: آزمند، بسیار مشتاق، بسیار علاقمند، پر میل و حرارت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: avidly (adv.)
(1) تعریف: characterized by great enthusiasm or zeal.
مترادف: enthusiastic, fervid, zealous
متضاد: apathetic, indifferent
مشابه: ardent, big, fanatic, fervent, gung-ho, rah-rah, spirited, wild

- As an avid fan of baseball, he watches every game.
[ترجمه مهناز] او به عنوان یک هوادار بسیار مشتاق، هر بازی را تماشا می کند.
|
[ترجمه جهانگیر] به عنوان یک طرفدار مشتاق بیس بال او هر بازی را می بیند.
|
[ترجمه Ebi] او چون یک طرفدار مشتاق بیسبالبود، هر بازی را تماشا می کرد
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک طرفدار مشتاق بیسبال، هر بازی را تماشا می کند
[ترجمه ترگمان] به عنوان طرفدار پروپا قرص بیس بال هر بازی رو نگاه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's always been an avid reader and seems to have read everything and to know everything.
[ترجمه گوگل] او همیشه یک خواننده مشتاق بوده و به نظر می رسد همه چیز را خوانده و همه چیز را می داند
[ترجمه ترگمان] او همیشه طرفدار پروپا قرص است و به نظر می رسد همه چیز را خوانده و همه چیز را می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by great eagerness; greedy.
مترادف: eager, greedy, hungry, thirsty, voracious
متضاد: averse
مشابه: ardent, big, desirous, esurient, insatiable, keen, ravenous, zealous

- The kindergarten students are avid for learning.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان مهدکودک مشتاق یادگیری هستند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان کودکستان مشتاق یادگیری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. avid for power
تشنه ی قدرت

2. an avid reader
بسیار علاقمند به خواندن

3. He took an avid interest in the project.
[ترجمه گوگل]او علاقه شدیدی به این پروژه داشت
[ترجمه ترگمان]او علاقه زیادی به این پروژه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Avid Bob Dylan fans treasure bootlegged recordings.
[ترجمه گوگل]طرفداران مشتاق باب دیلن، ضبط‌های غیرقانونی را بسیار ارزشمند می‌دانند
[ترجمه ترگمان]\"باب باب دیلان\" (باب دیلن)جواهر را ضبط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's an avid reader of historical novels.
[ترجمه گوگل]او خواننده مشتاق رمان های تاریخی است
[ترجمه ترگمان]او طرفدار پروپا قرص رمان تاریخی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is rich, but he is still avid of more money.
[ترجمه گوگل]او ثروتمند است، اما همچنان مشتاق پول بیشتر است
[ترجمه ترگمان]او ثروتمند است، اما هنوز مشتاق پول بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thanks to that job I became an avid reader.
[ترجمه sara] به لطف این شغل من یک خواننده مشتاق شدم ( به خواندن اشتیاق پیدا کردم ) .
|
[ترجمه گوگل]به لطف آن کار، به یک خواننده مشتاق تبدیل شدم
[ترجمه ترگمان]از این شغل به خواننده علاقمند شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I've always been an avid reader .
[ترجمه گوگل]من همیشه یک خواننده مشتاق بوده ام
[ترجمه ترگمان]من همیشه طرفدار پروپا قرص هام بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was also an avid reader and a disciple of Tolstoy.
[ترجمه گوگل]او همچنین خواننده مشتاق و شاگرد تولستوی بود
[ترجمه ترگمان]همچنین یک خواننده مشتاق و شاگرد تولستوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was avid for praise from her coach.
[ترجمه امیری] او مشتاق ستایش شدن توسط مربی اش بود. ( مشتاق بود مربی اش اورا تحسین کند )
|
[ترجمه گوگل]او مشتاق ستایش مربی اش بود
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست از کالسکه او تعریف و تمجید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was intensely eager, indeed avid, for wealth.
[ترجمه گوگل]او به شدت مشتاق ثروت بود، در واقع مشتاق بود
[ترجمه ترگمان]او واقعا مشتاق بود و در واقع اشتیاق به ثروت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was avid for more information.
[ترجمه گوگل]او برای اطلاعات بیشتر مشتاق بود
[ترجمه ترگمان]او مشتاق اطلاعات بیشتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She took such an avid interest in all that her daughter was doing that it became stressful.
[ترجمه گوگل]او چنان به تمام کارهایی که دخترش انجام می‌داد علاقه نشان می‌داد که استرس‌زا شد
[ترجمه ترگمان]او به تمام کارهایی که دخترش انجام می داد علاقه زیادی به خرج داد و این کار استرس زا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Factors fueling the avid interest in e-commerce run the gamut of the business process.
[ترجمه گوگل]عواملی که علاقه شدید به تجارت الکترونیک را دامن می زند، طیف وسیعی از فرآیند کسب و کار را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]عواملی که به منافع مشتاق تجارت الکترونیک دامن می زنند، حیطه فرآیند کسب وکار را اداره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was notoriously avid for every shilling he could earn.
[ترجمه گوگل]او به شدت مشتاق هر شیلینگی بود که می توانست به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او مشتاق بود که هر شیلینگ پول بدست بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشتاق (صفت)
anxious, impatient, willing, longing, strenuous, earnest, studious, keen, agog, solicitous, eager, enthusiastic, aspiring, avid, wistful, desirous, appetent, fond, thirsty, lickerish, athirst, hungry, breathless, fervid, full of desire, perfervid, raring, wishful

ارزومند (صفت)
anxious, solicitous, avid, wistful, ambitious, aspirant, desirous, appetent, wishful

متمایل (صفت)
apt, disposed, amenable, avid, bowed, inclined, prone, liable, fain, predisposed, tendencious, tendentious

ازمند (صفت)
avaricious, avid, greedy, covetous, cormorant

حریص (صفت)
avaricious, eager, avid, fierce, greedy, voracious, hungry, esurient, sharp-set, perfervid, self-covetous

پولکی (صفت)
avid, greedy, foliaceous

انگلیسی به انگلیسی

• eager; greedy
you use avid to describe someone who is very keen and enthusiastic about something.

پیشنهاد کاربران

در واقع همون معنی keen رو میده اما توی انگلیسی آمریکایی بیشتر استفاده میشه تا بریتیش.
سفت و سخت:
Avid rule makers
Avid learner
Avid reader
Avid swimmer
Avid fan
Avid athlete
Avid sports
Avid video gamer
Stephen lent an avid ear
استیون با ولع به آن حرفها گوش می داد
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس، ترجمه منوچهر بدیعی )
مشتاق. تشنه. بسیار علاقه مند
مثال:
As an avid fan of baseball, he watches every game.
به عنوان یک تماشاچی مشتاق {و بسیار علاقه مند} بیسبال او هر بازی را تماشا می کند.
( بسیار ) مشتاق
Extremely enthusiastic
Ardent
An avid fan: طرفدار پروپاقرص
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : avidity
صفت ( adjective ) : avid
قید ( adverb ) : avidly
[adj]
:Synonym
enthusiastic
🔰🔰🔰
✅ پر میل و حرارت
✅ مشتاق
✅ شدید، شدیداً، بسیار
✅ حریصانه ( دارای بار معنایی مثبت )
I have always taken ⭐an avid interest⭐ in all kinds of technological innovations and artificial intelligence is no exception
...
[مشاهده متن کامل]

⚫⚫⚫
One of the most memorable experiences I had with a group of people was a hiking trip to a nearby mountain range. The group consisted of myself and a few friends who were all ⭐avid hikers⭐ and nature enthusiasts
The hike took place in a beautiful mountain range, about an hour’s drive from our city. We started the hike early in the morning, and the trail led us through dense forests, rolling hills, and rocky outcrops. We stopped at various points along the way to take in the stunning views, catch our breath, and share snacks and water

مشتاق، حریص، مشتاقانه، حریصانه
پرشور
Do sth as much as possible
مشتاق , علاقه مند
# an avid football fan
# He was avid for adventure
# He was an avid reader all his life
# She's an avid reader of historical novels
با تجربه
دوستان دقت کنید
معنی حریص برای این کلمه دارای بار مثبت هست.
وجه منفی حریص کلمه greedy میشه.
بسیار مشتاق یا علاقمند
Very eager or enthusiastic
Agog
she was an avid hiker
طرفدار/خواهان/علاقمند/ دوستدار پر و پا قرص Extremely Keen/eager/enthusiastic
interested
An avid gardener
مشتاقانه
علاقه مشتاقانه = an avid interest
مشتاق - علاقه مند -
علاقه مند
دوستدار
طرفدار
متمایل به چیزی یا کسی
مشتاق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس