فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: averts, averting, averted
حالات: averts, averting, averted
• (1) تعریف: to turn aside or away.
• مترادف: turn
• مشابه: divert, evade, ward
• مترادف: turn
• مشابه: divert, evade, ward
- She averted her glance whenever I tried to wave hello.
[ترجمه گوگل] هر وقت می خواستم سلام کنم نگاهش را برمی داشت
[ترجمه ترگمان] هر وقت سعی می کردم دست تکان بدهم نگاهش را برمی گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر وقت سعی می کردم دست تکان بدهم نگاهش را برمی گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to prevent or forestall.
• مترادف: forestall, prevent, ward off
• مشابه: avoid, circumvent, fend off, frustrate, obviate, parry, plead, stave off, ward
• مترادف: forestall, prevent, ward off
• مشابه: avoid, circumvent, fend off, frustrate, obviate, parry, plead, stave off, ward
- The captain averted a shipwreck.
[ترجمه گوگل] کاپیتان از غرق شدن کشتی جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] فرمانده یک کشتی شکسته را دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فرمانده یک کشتی شکسته را دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید