avalanche

/ˈævəˌlænt͡ʃ//ˈævəlɑːnt͡ʃ/

معنی: بهمن، نزول ناگهانی و عظیم هر چیزی
معانی دیگر: هر چیزی که ناگهان و به مقدار زیاد فرا رسد، سیل، آوار برف، بهمن وار فروریختن، بشکل بهمن فرودامدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the sudden rush of a large quantity of snow, ice, or rocks down a mountain.
مترادف: landslide, snowslide
مشابه: cataclysm, rush

- The mountain village was buried in the avalanche.
[ترجمه گوگل] روستای کوهستانی در میان بهمن مدفون شد
[ترجمه ترگمان] روستای کوهستانی در سقوط بهمن دفن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the sudden and overwhelming influx of anything.
مترادف: deluge, flood, inundation, spate
مشابه: flurry, hail, influx, rush

- The radio station received an avalanche of telephone calls after the broadcast.
[ترجمه گوگل] ایستگاه رادیویی پس از پخش بهمن تماس های تلفنی دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] ایستگاه رادیویی یک بهمن تماس های تلفنی را پس از پخش این برنامه دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: avalanches, avalanching, avalanched
• : تعریف: to fall or come down suddenly, as in an avalanche.
مترادف: fall
مشابه: cascade, rush, slide, tumble

- The library's bookshelves avalanched as the building shook.
[ترجمه گوگل] قفسه های کتاب کتابخانه با لرزش ساختمان بهمن فرو ریخت
[ترجمه ترگمان] کتابخانه کتابخانه در حالی که ساختمان به لرزه افتاده بود، کتاب کتابخانه را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to inundate or overwhelm with a large amount of something.
مترادف: flood, inundate, overwhelm
مشابه: deluge, overrun, swamp

- The TV station was avalanched with letters of protest from viewers.
[ترجمه گوگل] تلویزیون با نامه های اعتراضی بینندگان پر شد
[ترجمه ترگمان] این ایستگاه تلویزیونی مملو از نامه های اعتراض از سوی بینندگان بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. unstable snow turns into avalanche
برف سست تبدیل به بهمن می شود.

2. my desk is buried under an avalanche of letters
میز تحریر من زیر بهمنی از نامه مدفون شده است.

3. The avalanche struck the ski resort in the late afternoon.
[ترجمه گوگل]بهمن در اواخر بعد از ظهر پیست اسکی را درنوردید
[ترجمه ترگمان]سقوط بهمن در اواخر بعد از ظهر به پیست اسکی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was swept away in an avalanche.
[ترجمه گوگل]او را در بهمن برد
[ترجمه ترگمان]او را در بهمن جمع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Yesterday's avalanche killed a party of skiers and destroyed several trees.
[ترجمه گوگل]بهمن دیروز باعث کشته شدن یک مهمانی از اسکی بازان و نابودی چندین درخت شد
[ترجمه ترگمان]سقوط بهمن روز گذشته گروهی از اسکی بازان را کشت و چندین درخت را ویران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Two skiers were killed in the avalanche.
[ترجمه امیرعباس] دو اسکی باز در بهمن کشته شدند
|
[ترجمه گوگل]دو اسکی باز بر اثر ریزش بهمن کشته شدند
[ترجمه ترگمان]دو اسکی باز در سقوط بهمن کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The newcomer was greeted with an avalanche of publicity.
[ترجمه گوگل]تازه وارد با بهمنی از تبلیغات مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این تازه وارد با بهمن شهرت استقبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most avalanche accidents occur on north- and east-facing slopes.
[ترجمه گوگل]بیشتر تصادفات بهمن در دامنه های شمال و شرق رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]بیشتر حوادث بهمن در دامنه های شمالی و شرقی رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We received an avalanche of letters in reply to our advertisement.
[ترجمه گوگل]بهمن نامه هایی در پاسخ به آگهی خود دریافت کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یک بهمن نامه در جواب to دریافت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The early thaw preindicated an avalanche.
[ترجمه گوگل]آب شدن زودهنگام حاکی از وقوع بهمن بود
[ترجمه ترگمان]نخستین آب شدن آب در بهمن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We've been almost buried under the avalanche of mail.
[ترجمه گوگل]تقریباً زیر بهمن پست مدفون شده ایم
[ترجمه ترگمان]تقریبا زیر بهمن نامه دفن شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The school received an avalanche of applications.
[ترجمه گوگل]مدرسه انبوهی از برنامه ها را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]این مدرسه سقوط بهمن را دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was caught by an avalanche and was seriously concussed.
[ترجمه گوگل]او گرفتار بهمن شد و به شدت ضربه مغزی شد
[ترجمه ترگمان]او توسط بهمن دستگیر شده بود و جدا شوکه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was buried by an avalanche and had to be dug out.
[ترجمه گوگل]او توسط یک بهمن مدفون شد و مجبور به حفاری شد
[ترجمه ترگمان]او توسط بهمن خاک شده بود و باید کنده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If an avalanche strikes, skiers can be buried alive by snow.
[ترجمه گوگل]اگر بهمن اصابت کند، اسکی بازان را می توان زنده زیر برف دفن کرد
[ترجمه ترگمان]اگر یک بهمن حمله کند، اسکی بازان را می توان با برف زنده دفن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهمن (اسم)
avalanche, snowslide, snowbreak, snow devil

نزول ناگهانی و عظیم هر چیزی (اسم)
avalanche

تخصصی

[عمران و معماری] بهمن
[برق و الکترونیک] بهمن
[زمین شناسی] بهمن توده وسیعی از برف و یخ در ارتفاع بالا که به حدی تجمع یافته است که وزن آن باعث می شود به سرعت به پایین بلغزد و با خود ضخره ها و سنگ و ... را به پایین می کشد. سرعت حرکت به بیش از 500 کیلومتر در ساعت نیز می رسد .
[] بهمن
[خاک شناسی] بهمن
[آب و خاک] بهمن

انگلیسی به انگلیسی

• mass of falling snow, mass of falling dirt and rocks; something that falls like an avalanche
an avalanche is a large mass of snow or rock that falls down the side of a mountain.
you can refer to a large quantity of things that arrive or happen at the same time as an avalanche of them.

پیشنهاد کاربران

مقدار زیادی
Avalanche of letters
مقدار زیادی از نامه ها
So, baby, can we dance
Oh, through an avalanche?
لیریک موزیک hands tied از تیلور سوئیفت
۱. بهمن ۲. {مجازی} سیل. انبوه
مثال:
When an avalanche buried the survivors of a plane crash in the Andes, the survivors whispered to each other, "Breathe
وقتی بهمن بازماندگان یک سقوط هواپیما را در آندس دفن کرد، بازماندگان با یکدیگر نجوا می کردند: نفس بکش!
noun
1 [count] : a large amount of snow and ice or of dirt and rocks that slides suddenly down the side of a mountain
◀️He was buried/trapped by an avalanche.
2 [singular] : a sudden great amount of something
...
[مشاهده متن کامل]

◀️an avalanche of words
◀️an avalanche of praise/publicity
۱. بهمن - ریزش بهمن
۲. حجم عظیمی از یک چیز

The decline of agriculture in mountainous regions has also led to an increase in the number of avalanches, particularly in northern areas.
کاهش کشاورزی در مناطق کوهستانی نیز منجر به افزایش تعداد بهمن ها به ویژه در مناطق شمالی شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

I would also like to highlight other factors involved in the prevention of avalanches.
من همچنین می خواهم به سایر عوامل دخیل در پیشگیری از بهمن اشاره کنم.

اسم میباشد و به معنی بهمن، و در ترکیب an avalanche of sth، سرازیر شدن تعداد زیادی از چیزی مانند پیام، نامه، یا اپلیکیشن ( دانشگاه ) بصورت همزمان
اگر به شکل فعل بیاید همراه با حرف اضافه Intoبعد آن، برای مثال، می تواند مجازا به معنای �سرازیرشدن� باشد. مثلا، �All these experiences avalanched into my poetry�. یعنی همه ی این تجربیات درون شعر من سرازیر شدند.
ریزش
مثل ریزش کوه که جاده رو میبنده
بهمن
NOUN
۱ ) بهمن ( برف )
۲ ) استعاری: وقوع ناگهانی چیزی بصورت تجمعی، یهویی و وسیع - بهمن یا سیلی از چیزی/کاری
MEANING:
1 ) a large mass of snow, ice, earth, rock, or other material in swift motion down a mountainside or over a precipice
...
[مشاهده متن کامل]

SYN: snowslide
💠 Two skiers were killed in the avalanche.
💠 he was swept to his death by an avalanche in 1988
💠 The original station in the open was destroyed by an avalanche with the loss of thirty - five lives in 1964.
2 ) a sudden great or overwhelming rush or accumulation of something
SYN: flood
💠 The proposed sale has set off an avalanche of protest
اون فروش پیشنهادی، سیلی از اعتراض به راه انداخته است
💠 hit by an avalanche of paperwork
💠 we have had an avalanche of applications for the post
💠 We were swamped by an avalanche of letters/phone calls/complaints.
💠 We received an avalanche of complaints.

معنی مرسوم "برف کوچ"
بهمن هنگام برف
حجم عظیم، انبوهی از چیزی
فرو ریختن مقدار بسیار زیادی از روی قله کوه به سمت پایین

نزول ناگهانی و عظیم هر چیزی😧😧
avalanche of question =اواری از سوال ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس