فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: avails, availing, availed
حالات: avails, availing, availed
• : تعریف: to be useful or profitable to; be of value to.
• مترادف: benefit, profit
• مشابه: gain, pay, serve
• مترادف: benefit, profit
• مشابه: gain, pay, serve
- His kindness availed him little.
[ترجمه نگین] مهربانی او برایش فایده کمی داشت.|
[ترجمه گوگل] مهربانی او چندان به دردش نمی خورد[ترجمه ترگمان] مهربانی و مهربانی او کم تر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: avail oneself of
عبارات: avail oneself of
• : تعریف: to be useful or profitable; be of value.
• مترادف: benefit, profit
• مشابه: serve
• مترادف: benefit, profit
• مشابه: serve
اسم ( noun )
• : تعریف: use, advantage, or value (usu. prec. by no).
• مترادف: advantage, benefit, use
• مشابه: behoof, good, value
• مترادف: advantage, benefit, use
• مشابه: behoof, good, value
- They argued for a long time, but to no avail.
[ترجمه گوگل] آنها مدت ها با هم بحث کردند، اما فایده ای نداشت
[ترجمه ترگمان] برای مدتی طولانی بحث کردند، اما فایده ای نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای مدتی طولانی بحث کردند، اما فایده ای نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید