صفت ( adjective )
• (1) تعریف: serving to help, assist, or support.
• مترادف: supportive
• مشابه: accessory, ancillary, collateral, subsidiary, supporting
• مترادف: supportive
• مشابه: accessory, ancillary, collateral, subsidiary, supporting
- In addition to medical and nursing care, the hospital offers numerous auxiliary services for patients.
[ترجمه علی بابا] علاوه بر مراقبت پزشکی و پرستاری، بیمارستان برای مریض ها خدمات کمکی متعددی ارائه می کند.|
[ترجمه گوگل] این بیمارستان علاوه بر مراقبت های پزشکی و پرستاری، خدمات کمکی متعددی را برای بیماران ارائه می دهد[ترجمه ترگمان] این بیمارستان علاوه بر مراقبت های پزشکی و پرستاری خدمات کمکی فراوانی برای بیماران ارائه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: being a subsidiary or subordinate.
• مترادف: ancillary, subordinate, subsidiary
• مشابه: accessory, adjunct, associate, collateral, secondary
• مترادف: ancillary, subordinate, subsidiary
• مشابه: accessory, adjunct, associate, collateral, secondary
- The Women's Army Corps was created as an auxiliary branch of the U.S. Army.
[ترجمه علی بابا] گروه ارتش زنان به عنوان یک شاخه کمکی ارتش آمریکا ساخته شد.|
[ترجمه گوگل] سپاه ارتش زنان به عنوان شاخه کمکی ارتش ایالات متحده ایجاد شد[ترجمه ترگمان] گروه ارتش زنان به عنوان شعبه کمکی ارتش آمریکا تاسیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: serving as a supplement, as reserve troops; additional; supplementary.
• مترادف: additional, ancillary, supplementary
• مشابه: accessory, adjunct, backup, collateral, extra, reserve, subsidiary
• مترادف: additional, ancillary, supplementary
• مشابه: accessory, adjunct, backup, collateral, extra, reserve, subsidiary
- The hospital has an auxiliary power generator for use during power outages.
[ترجمه علی بابا] بیمارستان یک ژنراتور برق کمکی برای استفاده در طی زمان برق رفتن|
[ترجمه گوگل] این بیمارستان دارای یک ژنراتور برق کمکی برای استفاده در زمان قطع برق می باشد[ترجمه ترگمان] این بیمارستان ژنراتور برق کمکی برای استفاده در طول قطعی برق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fire spread so quickly that auxiliary firefighters had to be called in to assist.
[ترجمه گوگل] سرعت گسترش آتش به حدی بود که لازم شد آتش نشانان کمکی برای کمک به محل اعزام شوند
[ترجمه ترگمان] آتش به قدری سریع پخش شد که مامورین آتش نشانی کمکی باید برای کمک فراخوانده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آتش به قدری سریع پخش شد که مامورین آتش نشانی کمکی باید برای کمک فراخوانده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: auxiliaries
حالات: auxiliaries
• (1) تعریف: a person or thing that helps, assists, or supports.
• مترادف: adjunct, aide, assistant, helper
• مشابه: girl Friday, man Friday, sidekick
• مترادف: adjunct, aide, assistant, helper
• مشابه: girl Friday, man Friday, sidekick
• (2) تعریف: a person or group that is subordinate or supplementary.
• مترادف: subordinate, subsidiary
• مشابه: adjunct, assistant, associate, underling
• مترادف: subordinate, subsidiary
• مشابه: adjunct, assistant, associate, underling
• (3) تعریف: (pl.) foreign troops assisting those of a nation at war.
• مشابه: adjunct, allies
• مشابه: adjunct, allies
• (4) تعریف: see auxiliary verb.