autonomy

/ɒˈtɑːnəmi//ɔːˈtɒnəmi/

معنی: خودمختاری، استقلال داخلی، خودگرانی
معانی دیگر: استقلال، خوداستواری، خودوندی، حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: autonomies
(1) تعریف: freedom and independence; self-governance.
مترادف: freedom, independence
مشابه: home rule, liberty, nationhood, self-determination, self-government, self-rule, sovereignty

- The small nation fought hard to achieve autonomy from its colonial rulers.
[ترجمه شان] این ملت کوچک برای به دست آوردن استقلال خود از حاکمان استعمار گرش، به سختی جنگید.
|
[ترجمه گوگل] ملت کوچک برای دستیابی به خودمختاری از حاکمان استعماری خود سخت جنگید
[ترجمه ترگمان] ملت کوچک برای رسیدن به خودمختاری از حاکمان استعماری خود سخت تلاش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Most children eventually want autonomy even while they are still highly dependent on their parents.
[ترجمه گوگل] بیشتر کودکان در نهایت خواهان خودمختاری هستند حتی زمانی که هنوز به شدت به والدین خود وابسته هستند
[ترجمه ترگمان] اغلب کودکان در نهایت به استقلال نیاز دارند حتی در حالی که هنوز به شدت به والدین خود وابسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a group or state that is free, independent, and self-governing.
مترادف: sovereignty
مشابه: democracy, nation

- The island nation is now an autonomy and proud of its independence.
[ترجمه گوگل] این کشور جزیره ای اکنون یک خودمختار است و به استقلال خود افتخار می کند
[ترجمه ترگمان] این کشور جزیره ای در حال حاضر خودمختاری و به استقلال خود افتخار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the swiss central bank enjoys a considerable measure of autonomy
بانک مرکزی سوئیس از استقلال داخلی قابل ملاحظه ای برخوردار است.

2. Activists stepped up their demands for local autonomy last month.
[ترجمه گوگل]فعالان ماه گذشته مطالبات خود را برای خودمختاری محلی افزایش دادند
[ترجمه ترگمان]فعالان مطالبات خود برای خودمختاری محلی ماه گذشته را افزایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Demonstrators demanded immediate autonomy for their region.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان خواستار خودمختاری فوری برای منطقه خود شدند
[ترجمه ترگمان]تظاهرکنندگان خواستار خودمختاری فوری برای منطقه خود شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Branch managers have full autonomy in their own areas.
[ترجمه گوگل]مدیران شعب در حوزه های خود استقلال کامل دارند
[ترجمه ترگمان]مدیران شعبه در مناطق خود خودمختاری کامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The subsidiary companies will now have more autonomy.
[ترجمه گوگل]شرکت های تابعه اکنون استقلال بیشتری خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]شرکت های تابعه در حال حاضر خودمختاری بیشتری خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They demand self - autonomy for the Palestinians.
[ترجمه گوگل]آنها خواستار خودمختاری فلسطینیان هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار خودمختاری برای فلسطینی ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Schools have gained greater autonomy from government control.
[ترجمه گوگل]مدارس استقلال بیشتری از کنترل دولت به دست آورده اند
[ترجمه ترگمان]مدارس خودمختاری بیشتری از کنترل دولت به دست آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She sets a high value on autonomy.
[ترجمه گوگل]او برای خودمختاری ارزش بالایی قائل است
[ترجمه ترگمان]او برای استقلال ارزش بالایی قائل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The universities are anxious to preserve their autonomy from central government.
[ترجمه گوگل]دانشگاه ها مشتاق حفظ استقلال خود از دولت مرکزی هستند
[ترجمه ترگمان]دانشگاه ها برای حفظ استقلال خود از دولت مرکزی نگران هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Head office is giving the regional offices more autonomy.
[ترجمه گوگل]دفتر مرکزی به دفاتر منطقه ای استقلال بیشتری می دهد
[ترجمه ترگمان]رئیس اداره به ادارات منطقه ای خودمختاری بیشتری می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The six fractious republics are demanding autonomy.
[ترجمه گوگل]شش جمهوری متفرقه خواستار خودمختاری هستند
[ترجمه ترگمان]شش جمهوری fractious خواستار خودمختاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Each of the area managers enjoys considerable autonomy in the running of his own area.
[ترجمه گوگل]هر یک از مدیران منطقه از استقلال قابل توجهی در اداره منطقه خود برخوردار است
[ترجمه ترگمان]هر یک از مدیران این ناحیه از استقلال قابل توجهی در اداره منطقه خود برخوردار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Foster indicates how commitment to relative autonomy of the political, ideological and economic generates accounts which look very like traditional functionalism.
[ترجمه گوگل]فاستر نشان می دهد که چگونه تعهد به خودمختاری نسبی سیاسی، ایدئولوژیکی و اقتصادی باعث ایجاد حساب هایی می شود که بسیار شبیه کارکردگرایی سنتی هستند
[ترجمه ترگمان]\"فاستر\" نشان می دهد که چگونه تعهد نسبت به استقلال نسبی از حساب های سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی، که به کارکرد گرایی سنتی شباهت دارد، را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When we deny autonomy to our 10-year-old, are we too guilty of bad faith?
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما خودمختاری را به کودک 10 ساله خود انکار می کنیم، آیا بیش از حد مقصر بد نیت هستیم؟
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ما استقلال خود را به ۱۰ ساله خود انکار می کنیم، آیا ما بیش از حد گناهکار هستیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خودمختاری (اسم)
self-government, autonomy, home rule, self-rule

استقلال داخلی (اسم)
autonomy

خودگرانی (اسم)
autonomy

تخصصی

[حقوق] خود مختاری، استقلال داخلی

انگلیسی به انگلیسی

• independence
autonomy is the control of a country, organization, or group by itself, rather than by others.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The ability to make decisions and govern oneself independently 🧑‍⚖️🔑
🔍 مترادف: Independence
✅ مثال: The country gained autonomy after years of foreign rule.
خود مختاری ( روانشناسی )
در گوشی موبایل: عملکرد داخلی و بدون اتصال به اینترنت و GPS
در گوشی موبایل: عملکرد داخلی و بدون استفاده از ابزارهایی مثل اینترنت و GPS
autonomous = خود مختار ، خود گردان
autonomy = خود مختاری ، خود گردانی ، استقلال
autonomously = بصورت خودگردان ، بصورت خودمختار
خود مختاری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : autonomy
✅️ صفت ( adjective ) : autonomous
✅️ قید ( adverb ) : autonomously
آزادی عمل
اختیار
استقلال عمل
در جامعه شناسی و سیاست:
مفهوم autonomy در مقابل مفهوم authority قرار میگیرد.
خود بنیانی
اقای به قول ایرانی ها آقای خودت بودن
استقلال فردی
اراده ی آزاد
autonomy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: خودگردانی
تعریف: دارا بودن استقلال و در دست داشتن سرنوشت خود
خودآیینی
خود سالاری_ خودگردانی
خوداتکایی
خود مراقبتی
عدم وابستگی
مستقل و غیر وابسته
مترادف با independence
خودگردانی ، خودگردانندگی
خودفرمانی ، خودفرمان رانی ، خودفرمانروایی ، خودفرماندهی
خودکاری ، خودکارکردی
خودسامانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس