معنی: مستقل، خود مختار، خودگردان، دارای حکومت مستقل، دارای زندگی مستقل، خودکاربطور غیر ارادیمعانی دیگر: دارای دولت خود مختار (مستقل)، خودوند، دارای آزادی عمل بدون کنترل دیگران، وابسته به خودمختاری، زیست شناسی دارای زندگی مستقل، واحد کنترل داخلی
• : تعریف: free and independent, as a state or an organism; self-governing. • مترادف: free, independent, self-governing • مشابه: irresponsible, separate, sovereign, unfettered, unrestricted
- Once governed by its powerful neighbor, the small region is now autonomous.
[ترجمه ahmad fallah] به مجرد اینکه یکبار توسط همسایه قدرتمندش اداره شد، آن ناحیه کوچک حالا خودگردان ( مستقل ) هست.
|
[ترجمه ل اسحاقی] این منطقه کوچک که زمانی بوسیله همسایه قدرتمندش اداره می شد اکنون خود مختار است.
|
[ترجمه Naghme] این منطقه کوچک که زمانی توسط همسایه قدرتمندش اداره میشد، اکنون مستقل است.
|
[ترجمه گوگل] این منطقه کوچک که زمانی توسط همسایه قدرتمند خود اداره می شد، اکنون خودمختار است [ترجمه ترگمان] زمانی که همسایه قدرتمند آن اداره می شود، منطقه کوچک اکنون خودمختار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. this organization is governmental but autonomous
این سازمان دولتی،ولی خودمختار است.
2. Five of the six provinces are to become autonomous regions in a new federal system of government.
[ترجمه ahmad fallah] پنج ایالت از شش ایالت قرار است که در یک سیستم جدید فدرالی حکومت به نواحی خودمختار تبدیل شوند.
|
[ترجمه گوگل]پنج استان از شش استان قرار است در یک سیستم جدید حکومتی فدرال به مناطق خودمختار تبدیل شوند [ترجمه ترگمان]پنج تا از شش استان در یک سیستم جدید فدرال دولت، تبدیل به مناطق خودمختار شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They proudly declared themselves part of a new autonomous province.
[ترجمه گوگل]آنها با افتخار خود را بخشی از یک استان خودمختار جدید اعلام کردند [ترجمه ترگمان]آن ها به افتخار خود را بخشی از یک استان خودمختار معرفی کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He treated us as autonomous individuals who had to learn to make up our own minds about important issues.
[ترجمه گوگل]او با ما به عنوان افراد خودمختار رفتار می کرد که باید یاد بگیریم در مورد مسائل مهم تصمیم خود را بگیریم [ترجمه ترگمان]او ما را به عنوان افراد خودمختار عمل می کرد که باید یاد می گرفتند تا ذهن خود را در مورد مسائل مهم آگاه کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Teachers aim to help children become autonomous learners.
[ترجمه Ghasem Lazemi] هدف معلمان کمک به کودکان است تا به یک یادگیرنده مستقل تبدیل شوند.
|
[ترجمه گوگل]هدف معلمان کمک به کودکان برای تبدیل شدن به یک یادگیرنده خودمختار است [ترجمه ترگمان]هدف معلمان کمک به کودکان تبدیل به دانش آموزان مستقل است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The country is divided into 17 autonomous regions.
[ترجمه گوگل]این کشور به 17 منطقه خودمختار تقسیم شده است [ترجمه ترگمان]این کشور به ۱۷ منطقه خودمختار تقسیم شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Higher education is relatively autonomous from the state.
[ترجمه گوگل]آموزش عالی نسبتاً مستقل از دولت است [ترجمه ترگمان]آموزش عالی نسبتا مستقل از دولت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The majority of Scots favour an autonomous Scotland involving devolution or complete independence.
[ترجمه گوگل]اکثریت اسکاتلندی ها طرفدار یک اسکاتلند خودمختار هستند که شامل واگذاری یا استقلال کامل باشد [ترجمه ترگمان]اکثریت اسکاتلندی ها طرفدار تفویض اختیارات و یا استقلال کامل اسکاتلند هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Each of the U. S. states has an autonomous government.
[ترجمه گوگل]هر یک از ایالت های ایالات متحده یک دولت خودمختار دارد [ترجمه ترگمان]هر یک از ایالات زیر اس ایالت ها یک دولت مستقل دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Traditional theories of autonomous man have exaggerated species differences.
[ترجمه گوگل]نظریه های سنتی انسان خودمختار تفاوت های گونه ای را اغراق آمیز کرده اند [ترجمه ترگمان]نظریه های سنتی مرد مستقل تفاوت های بین گونه ها را مورد اغراق قرار داده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. All the changes are autonomous in the sense that they are not themselves caused by changes in income or interest rates.
[ترجمه گوگل]همه تغییرات مستقل هستند به این معنا که خود ناشی از تغییر در درآمد یا نرخ بهره نیستند [ترجمه ترگمان]همه تغییرات به این معنا مستقل هستند که خود به واسطه تغییر در درآمد و یا نرخ بهره به وجود نمی آیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Andorra is autonomous, with its external affairs managed by both France and Spain.
[ترجمه Faezeh] آندورا خودمختار است - درحالیکه امور خارجه آن توسط فرانسه و اسپانیا اداره می شود.
|
[ترجمه گوگل]آندورا خودمختار است و امور خارجی آن توسط فرانسه و اسپانیا اداره می شود [ترجمه ترگمان]آندورا خود مختار است و امور خارجی آن توسط فرانسه و اسپانیا اداره می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Gorbachev, Yanayev and the presidents of the autonomous republics were also members of the Federation Council.
[ترجمه گوگل]گورباچف، یانایف و روسای جمهوری های خودمختار نیز اعضای شورای فدراسیون بودند [ترجمه ترگمان]گورباچف، Yanayev و روسای جمهوری خودگردان نیز اعضای شورای فدراسیون بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. As a result, the scope of autonomous collective bargaining was restricted.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، دامنه مذاکره جمعی خودمختار محدود شد [ترجمه ترگمان]در نتیجه، دامنه مذاکرات جمعی مستقل محدود شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. All the new autonomous communities established parliaments and a regulatory framework within four years of the promulgation of the new constitution.
[ترجمه گوگل]همه جوامع خودمختار جدید، پارلمان ها و یک چارچوب قانونی را ظرف چهار سال پس از اعلام قانون اساسی جدید ایجاد کردند [ترجمه ترگمان]همه جوامع خودگردان جدید مجلس و یک چارچوب قانونی را در چهار سال از اجرای قانون اساسی جدید تشکیل دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[برق و الکترونیک] خود مختار [حقوق] خود مختار، مستقل
انگلیسی به انگلیسی
• autonomic, independent an autonomous country, organization, or group governs or controls itself rather than being controlled by anyone else.
پیشنهاد کاربران
خودبنیاد
autonomous = خود مختار ، خود گردان autonomy = خود مختاری ، خود گردانی ، استقلال autonomously = بصورت خودگردان ، بصورت خودمختار
autonomous ( adj ) ( ɔˈtɑnəməs ) =able to govern itself or control its own affairs, e. g. Companies making autonomous cars need to build more consumer trust. autonomously ( adv )
autonomous ( روانشناسی ) واژه مصوب: خودگردان تعریف: در فرد و جامعه، ویژگی فرد یا جامعهای که دارای خودگردانی است
خودفرمان، خودگردان ( داریوش آشوری )
خود مختار ؛ خود ران ( وسیله نقلیه ) # autonomous province # an autonomous region of a country # The country is divided into 6 autonomous regions # autonomous vehicle