authorize

/ˈɒθəˌraɪz//ˈɔːθəraɪz/

معنی: اختیار دادن، اجازه دادن، تصویب کردن، ترخیص کردن
معانی دیگر: جواز دادن، روا دانستن، مجاز کردن، قادر کردن، ماموریت دادن، دارای صلاحیت کردن، حق داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: authorizes, authorizing, authorized
(1) تعریف: to give authority for or to; grant power to.
مترادف: empower
متضاد: prohibit
مشابه: accredit, allow, commission, delegate, enable, entitle, license, mandate, ordain, privilege, sanction, warrant

- The child's mother authorized the surgeon to perform the operation.
[ترجمه گوگل] مادر کودک به جراح اجازه انجام این عمل را داد
[ترجمه ترگمان] مادر کودک به جراح اجازه داد تا عمل جراحی را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The lieutenant governor is not authorized to make these kinds of decisions.
[ترجمه گوگل] معاون فرماندار مجاز به اتخاذ این نوع تصمیمات نیست
[ترجمه ترگمان] نایب فرماندار اجازه ندارد این گونه تصمیمات را اتخاذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to grant permission for or to; approve.
مترادف: allow, approve, permit
متضاد: forbid, prohibit, proscribe
مشابه: accredit, clear, endorse, license, mandate, privilege, ratify, sanction

- The mayor authorized a parade through the downtown area.
[ترجمه گوگل] شهردار اجازه رژه در مرکز شهر را صادر کرد
[ترجمه ترگمان] شهردار اجازه برگزاری رژه از ناحیه مرکز شهر را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It would certainly be within his power to authorize a police raid like that.
[ترجمه گوگل]مطمئناً در اختیار او خواهد بود که اجازه حمله پلیس به آن را بدهد
[ترجمه ترگمان]قطعا در اختیار او قرار خواهد گرفت تا به پلیس اجازه چنین عملیاتی را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Only the President could authorize the use of the atomic bomb.
[ترجمه P.A] تنها رئیس جمهور توانست مجوز استفاده کردن از بمب اتمی را بدهد
|
[ترجمه گوگل]فقط رئیس جمهور می تواند اجازه استفاده از بمب اتمی را بدهد
[ترجمه ترگمان]تنها رئیس جمهور می تواند به استفاده از بمب اتمی اجازه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Only the president can authorize a nuclear attack.
[ترجمه گوگل]فقط رئیس جمهور می تواند مجوز حمله هسته ای را صادر کند
[ترجمه ترگمان]تنها رئیس جمهور می تواند به یک حمله هسته ای اجازه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can authorize payments up to £000.
[ترجمه گوگل]من می توانم پرداخت تا سقف 000 پوند را مجاز کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم پرداخت ها را به ۲۰۰۰۰ یورو مجاز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Only Congress can authorize the President to declare war.
[ترجمه گوگل]فقط کنگره می تواند به رئیس جمهور اجازه اعلان جنگ بدهد
[ترجمه ترگمان]تنها کنگره می تواند به رئیس جمهور اجازه اعلام جنگ را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He would not, however, authorize research using newly created lines.
[ترجمه گوگل]با این حال، او اجازه تحقیق با استفاده از خطوط جدید ایجاد نمی کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، او به تحقیق با استفاده از خطوط تازه خلق شده خود اجازه نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In reality, a superintendent or above may authorize detention for up to thirty-six hours.
[ترجمه گوگل]در واقع، یک سرپرست یا بالاتر ممکن است اجازه بازداشت تا سی و شش ساعت را بدهد
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، یک بازرس یا بالاتر ممکن است بیش از سی و شش ساعت بازداشت را مجاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It may authorize the chairman, or recommend that the chairman of the Select Committee should write to the responsible minister.
[ترجمه گوگل]ممکن است به رئیس اجازه دهد یا توصیه کند که رئیس کمیته منتخب باید به وزیر مسئول مکاتبه کند
[ترجمه ترگمان]این کار ممکن است به رئیس اجازه دهد یا توصیه کند که رئیس کمیته منتخب باید به وزیر مسئول نامه بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The other names were those who could authorize payments.
[ترجمه گوگل]اسامی دیگر کسانی بودند که می توانستند اجازه پرداخت را بدهند
[ترجمه ترگمان]اسم دیگر کسانی بودند که می توانستند payments را صادر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That body did not see fit to authorize trials by military commission in Indiana, but by the strongest implication prohibited them.
[ترجمه گوگل]آن نهاد صلاح نمی‌دانست که اجازه محاکمه‌های کمیسیون نظامی در ایندیانا را بدهد، اما به قوی‌ترین مفهوم آنها را ممنوع کرد
[ترجمه ترگمان]آن بدن برای اجازه دادن به محاکمه توسط کمیسیون نظامی در \"ایندیانا\" مناسب نبود، اما به وسیله قوی ترین مفهوم آن ها را منع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The willingness to bend the rules to authorize a major invasion of civil liberties contrasts sharply with the Spycatcher case.
[ترجمه گوگل]تمایل به تغییر قوانین برای مجوز دادن به تهاجم بزرگ به آزادی های مدنی، به شدت با پرونده جاسوسی در تضاد است
[ترجمه ترگمان]تمایل به خم کردن قوانین برای تصویب یک تهاجم عمده به آزادی های مدنی در تضاد با پرونده Spycatcher است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The stadium campaign organization says it did not authorize or participate in improper conduct.
[ترجمه گوگل]سازمان کمپین ورزشگاه می گوید که اجازه نداده یا در رفتار نادرست شرکت نکرده است
[ترجمه ترگمان]سازمان تبلیغاتی این ورزشگاه می گوید که در رفتار نامناسب شرکت نکرده و یا شرکت نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It would authorize tax-free savings accounts for school expenses from kindergarten through high school.
[ترجمه گوگل]به حساب های پس انداز معاف از مالیات برای هزینه های مدرسه از مهدکودک تا دبیرستان اجازه می دهد
[ترجمه ترگمان]این لایحه حساب های پس انداز بدون مالیات برای مخارج مدارس از کودکستان تا دبیرستان را مجاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We entrust authorize XXcompany to charge for the goods on our behalf.
[ترجمه گوگل]ما به XXcompany اجازه می دهیم تا از طرف ما هزینه کالا را دریافت کند
[ترجمه ترگمان]ما به این اجازه می دیم که مسئول کالاهای ما به نفع ما باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I authorize OV to debit from my listed credit card.
[ترجمه گوگل]من به OV اجازه می دهم از کارت اعتباری فهرست شده من برداشت کند
[ترجمه ترگمان]من \"ov\" رو از کارت اعتباریش رد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختیار دادن (فعل)
accredit, empower, authorize, enable, authorise

اجازه دادن (فعل)
allow, authorize, authorise, let, permit, give clearance

تصویب کردن (فعل)
pass, approbate, allow, authorize, approve, okay, ratify, subscribe, homologate, okey

ترخیص کردن (فعل)
free, clear, allow, authorize, authorise, permit

تخصصی

[فوتبال] مجاز –مختار
[حقوق] اجازه دادن، اختیار دادن

انگلیسی به انگلیسی

• permit; approve; empower (also authorise)
if someone authorizes something, they give their official permission for it to happen.

پیشنهاد کاربران

اختیار دادن به. ۲. تصویب کردن. اجازه دادن
مثال:
At the peak of the economic crisis and inflation in the United States, after October 7, Biden authorized the sending of hefty financial aid to Israel and asked Congress to approve aid packages for Israel.
...
[مشاهده متن کامل]

در اوج بحران اقتصادی و تورم در ایالات متحده، بعد از ۷ اکتبر، بایدن اجازه کمک مالی هنگفت به اسرائیل را داد و از کنگره درخواست کرد بسته های حمایتی برای اسرائیل را تصویب کند.

اختیار دادن ، اجازه دادن
authorize = to give official permission for something to happen, or to give someone official permission to do something
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : author / authorize
✅️ اسم ( noun ) : author / authorization / authoress / authoring / authority / authorizer authoritarian / authoritarianism / authorship
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : authorial / authoritarian / authoritative / authorized / authorizable
✅️ قید ( adverb ) : authoritatively

یکی از معانی اش justify ( موجه کردن، توجیه کردن ) است.
🟪 Authorize : [فعل] اجازه و اختیار را به کسی یا چیزی دادن، تصویب کردن ( حکومت اجازه قانونی یک چیز را صادر می کند )
🟪 Author : [فعل] [اسم] نویسنده / نویسندگی کردن - نوشتن / پایه گذار - خالق و موسی - باعث و بانی
...
[مشاهده متن کامل]

🟪 Authority [اسم] حق، قدرت، اجازه، نفوذ، سلطه، توانایی / ( به صورت جمع ) مقامات، قدرت مداران، صاحبان قدرت / صاحب نظر / منبع موثق
🟪 Authorization [اسم] اجازه / مجوز قانونی ( اختیارنامه )
🟪 Authorship [اسم] نویسندگی ( شغل و پیشه ) / هویت نویسنده
🟪 Authoritarianism [اسم] خودکامگی، سلطه گرایی، اقتدارگرایی ( مخالف دموکراسی و فردگرایی و فردباوری )
🟪 Authoritarian [صفت] اقتدارگرا، خودکامه، مستبد، خود رهبر بین، سلطه گر
🟪 Authorized [صفت] اختیار داده شده، مجاز، تام الاختیار، اجازه داده شده
🟪 Authoritative [صفت] قابل اتکا و دقیق، معتبر، قابل اعتماد، مقتدرانه، قاطعانه، آمرانه
🟪 Authoritatively [قید] بطور آمرانه، بطور مقتدرانه، مستنداً

اجازه دادن،
مجوز صادر کردن
Who authorized this expenditure?
تایید و توجیه کردن =مترادف approve
اعتبار دهی ( علاوه بر کلیه معانی عنوان شده )

بپرس