authoritatively


امرانه، مقتدرانه

جمله های نمونه

1. His book authoritatively discourses upon war and peace.
[ترجمه گوگل]کتاب او به طور معتبر درباره جنگ و صلح صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]کتابش را به طور آمرانه بر سر جنگ و صلح می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The various chapters are authoritatively written with clarity and directness by the leaders in the field.
[ترجمه گوگل]فصول مختلف به طور معتبر و با وضوح و صراحت توسط رهبران این حوزه نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]فصل های مختلف به طور محکم با وضوح و صراحت توسط رهبران حوزه نوشته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A judge should comport himself authoritatively [ with dignity ].
[ترجمه گوگل]قاضی باید خود را مقتدرانه [با وقار] رفتار کند
[ترجمه ترگمان]یک قاضی باید با اقتدار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To instruct or urge authoritatively; command.
[ترجمه گوگل]دستور دادن یا تشویق مقتدرانه؛ فرمان
[ترجمه ترگمان]برای تعلیم یا ترغیب آمرانه، فرمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A judge should comport himself authoritatively.
[ترجمه گوگل]یک قاضی باید خود را مقتدرانه نشان دهد
[ترجمه ترگمان]قاضی با لحنی آمرانه گفت: یک قاضی باید این کار و انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our evaluation: The parallel Web provides authoritatively sound data, but in common usage does not provide machine-readable data that completely represents the authoritative human-oriented content.
[ترجمه گوگل]ارزیابی ما: وب موازی داده‌های معتبری را ارائه می‌کند، اما در استفاده متداول، داده‌های قابل خواندن توسط ماشین را ارائه نمی‌کند که به طور کامل محتوای معتبر انسان محور را نشان دهد
[ترجمه ترگمان]ارزیابی ما: وب موازی داده های صوتی را ارایه می دهد، اما در کاربرد متداول داده های قابل خواندن برای ماشین فراهم نمی کند که محتوای آمرانه انسان گرا را نمایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The man pushed his way authoritatively through the crowd.
[ترجمه گوگل]مرد با اقتدار راهش را در میان جمعیت هل داد
[ترجمه ترگمان]مرد با لحنی آمرانه از میان جمعیت راه خود را پیش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was all-embracing and claimed that it alone spoke authoritatively for the people.
[ترجمه گوگل]همه جانبه بود و ادعا می کرد که به تنهایی برای مردم مقتدرانه صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها را در آغوش گرفت و مدعی شد که به تنهایی با اقتدار و اقتدار برای مردم سخن می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Remember that sometimes immoral or unjust laws may be authoritatively binding, at least on some people.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که گاهی اوقات قوانین غیراخلاقی یا ناعادلانه ممکن است به طور معتبر، حداقل برای برخی افراد الزام آور باشد
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که برخی اوقات قوانین غیر اخلاقی یا ناعادلانه ممکن است الزام آور باشد، دست کم به برخی از مردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In doing so I did not of course mean to deny that sometimes immoral or unjust laws are not authoritatively binding.
[ترجمه گوگل]البته منظور من از انجام این کار منکر این نبود که گاهی قوانین غیراخلاقی یا ناعادلانه الزام آور نیستند
[ترجمه ترگمان]در انجام این کار، البته منظورم این نبود که انکار کنم که برخی از قوانین ظالمانه یا غیرعادلانه ملزم به پیوند با یکدیگر نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is impossible to isolate parts of the system of government to which the label may authoritatively be attached.
[ترجمه گوگل]جدا کردن بخش‌هایی از نظام حکومتی که ممکن است به طور مقتدرانه به آن برچسب زده شود، غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]جدا کردن بخش هایی از سیستم دولتی که برچسب ممکن است به آن ضمیمه شود غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That unforgettable summer, Sussler heard Agnes de Mille lecture authoritatively on dance.
[ترجمه گوگل]آن تابستان فراموش نشدنی، ساسلر شنید که اگنس د میل به طور مقتدرانه درباره رقص سخنرانی می کرد
[ترجمه ترگمان]آن تابستان فراموش نشدنی، صدای lecture و authoritatively Agnes به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My own life is the only thing I can speak authoritatively about.
[ترجمه گوگل]زندگی خودم تنها چیزی است که می توانم مقتدرانه درباره آن صحبت کنم
[ترجمه ترگمان]زندگی خودم تنها چیزی است که می توانم با او صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. " If somebody'll come here and sit with him, " he snapped authoritatively.
[ترجمه گوگل]او با اقتدار گفت: "اگر کسی بیاید اینجا و با او بنشیند "
[ترجمه ترگمان]آمرانه گفت: اگر کسی بیاید اینجا و کنارش بنشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Objective : To analyze the questions about the package, labels and specifications of drugs after authoritatively stipulated.
[ترجمه گوگل]هدف: تجزیه و تحلیل سوالات مربوط به بسته بندی، برچسب و مشخصات داروها پس از قید معتبر
[ترجمه ترگمان]هدف: تجزیه و تحلیل سوالات مربوط به بسته بندی، برچسب ها و مشخصات داروها پس از حکم آمرانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an official manner; assertively

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : author / authorize
✅️ اسم ( noun ) : author / authorization / authoress / authoring / authority / authorizer authoritarian / authoritarianism / authorship
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : authorial / authoritarian / authoritative / authorized / authorizable
✅️ قید ( adverb ) : authoritatively

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : authorize
اسم ( noun ) : authority / authoritarian / authoritarianism
صفت ( adjective ) : authoritative / authoritarian / authorial
قید ( adverb ) : authoritatively
مستندا
حقوقی: موثق

بپرس