authoritative

/əˈθɔːrəˌtetɪv//ɔːˈθɒrɪtətɪv/

معنی: توانا، امر، معتبر
معانی دیگر: تحکم آمیز، آمرانه، ناشی از جاه و مقام، اصیل، قابل اطمینان، تایید و تصدیق شده، مستبد، قلدرماب، خودکامه، پر عتاب و خطاب، سلطه جو، سلطه گرا، دیکتاتور منش، مقتدر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: authoritatively (adv.), authoritativeness (n.)
(1) تعریف: having or displaying authority.
مترادف: masterly, powerful
متضاد: servile, slavish
مشابه: authoritarian, canonical, commanding, imperative, masterful, peremptory, weighty

- The police officer addressed the suspect in an authoritative tone.
[ترجمه کرمی] افسر پلیس با لحنی محکم مظنون را مورد خطاب قرار داد.
|
[ترجمه گوگل] افسر پلیس با لحنی مقتدرانه مظنون را مورد خطاب قرار داد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس این مظنون را با لحنی مقتدرانه مخاطب قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was naturally authoritative on the subject of her own research.
[ترجمه گوگل] او طبیعتاً در موضوع تحقیق خودش معتبر بود
[ترجمه ترگمان] او طبیعتا در مورد موضوع تحقیق خودش صاحب نظر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: accepted as correct, true, or reliable as a source of information; official.
مترادف: accepted, approved, reliable
متضاد: unreliable
مشابه: authentic, canonical, dogmatic, official, recognized, standard

- You need to get your information from an authoritative reference work.
[ترجمه گوگل] شما باید اطلاعات خود را از یک اثر مرجع معتبر دریافت کنید
[ترجمه ترگمان] شما باید اطلاعات خود را از یک مرجع معتبر به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was told this was an authoritative edition of Blake's poems.
[ترجمه گوگل] به من گفتند که این یک نسخه معتبر از شعرهای بلیک است
[ترجمه ترگمان] به من گفته اند که این یک نسخه معتبر از اشعار بلیک بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an authoritative biography
زندگینامه ی موثق و اصیل

2. an authoritative decision
تصمیم مقتدرانه

3. an authoritative young officer
یک افسر جوان پر عتاب و خطاب

4. She has an authoritative manner that at times is almost arrogant.
[ترجمه گوگل]او رفتاری مقتدرانه دارد که گاهی اوقات تقریباً متکبر است
[ترجمه ترگمان]او رفتاری مقتدرانه دارد که گاهی هم متکبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has a commanding presence and deep, authoritative voice.
[ترجمه گوگل]او حضوری فرمانده و صدایی عمیق و مقتدر دارد
[ترجمه ترگمان]حضور فرمانده دارد و صدایش عمیق و آمرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The book is an authoritative account of World War Two.
[ترجمه گوگل]این کتاب روایتی معتبر از جنگ جهانی دوم است
[ترجمه ترگمان]این کتاب شرحی معتبر از جنگ جهانی دوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is pale, dark, and authoritative, with the gravitas you might expect of a Booker prize winner.
[ترجمه گوگل]او رنگ پریده، تیره و مقتدر است، با جاذبه هایی که ممکن است از یک برنده جایزه بوکر انتظار داشته باشید
[ترجمه ترگمان]او رنگ پریده، تیره، و مقتدر، با the که ممکن است در انتظار برنده شدن باشد، برنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. David speaks in an authoritative tone.
[ترجمه گوگل]دیوید با لحنی مقتدرانه صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]دیوید با لحنی مقتدرانه صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The authoritative manner in which he talked concealed his ignorance.
[ترجمه گوگل]نحوه صحبت مقتدرانه او نادانی او را پنهان می کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار authoritative که در آن سخن می گفت، نادانی خود را پنهان می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No formal, authoritative documents set forth these rules, and they find no embodiment in statute law.
[ترجمه گوگل]هیچ سند رسمی و معتبری این قوانین را بیان نمی کند، و آنها هیچ تجسمی در قانون اساسی نمی یابند
[ترجمه ترگمان]هیچ اسناد رسمی و معتبری از این قوانین به وجود نیامده اند و آن ها هیچ نقشی در قانون اساسنامه ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Applied Linguistics also includes a reviews section containing authoritative contributions on recent publications.
[ترجمه گوگل]زبان‌شناسی کاربردی همچنین شامل یک بخش بررسی است که حاوی مشارکت‌های معتبر در مورد انتشارات اخیر است
[ترجمه ترگمان]زبان شناسی کاربردی نیز شامل یک بخش مرور حاوی مشارکت های معتبر در نشریات جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Soon an authoritative clinking of knife on wine-glass demands our attention.
[ترجمه گوگل]به زودی یک صدای تقلبی معتبر از چاقو روی لیوان شراب توجه ما را می طلبد
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که صدای جلنگ جلنگ چاقو بر روی شیشه توجه ما را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That inquiry, the most authoritative ever carried out, favoured a local income tax.
[ترجمه گوگل]آن تحقیق، معتبرترین تحقیقی که تاکنون انجام شده است، به نفع مالیات بر درآمد محلی بود
[ترجمه ترگمان]این سوال، که معتبرترین تربیت کننده بوده اند، یک مالیات بر درآمد محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They are published in authoritative, written form and, as acts of Parliament, are interpreted by the courts.
[ترجمه گوگل]آنها به صورت معتبر و کتبی منتشر می شوند و به عنوان مصوبات مجلس توسط دادگاه تفسیر می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها به صورت کتبی و معتبر منتشر می شوند و به عنوان اقدامات پارلمان توسط دادگاه ها تفسیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Like a true oracle, Hailey's pronouncements were both authoritative and ambiguous.
[ترجمه گوگل]مانند یک اوراکل واقعی، اظهارات هایلی هم معتبر و هم مبهم بود
[ترجمه ترگمان]اظهارات hailey مانند یک غیب گوی واقعی، هر دو مقتدرانه و مبهم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توانا (صفت)
able, mighty, capable, puissant, authoritative

امر (صفت)
authoritative, imperious

معتبر (صفت)
authoritative, great, responsible, valid, authentic, credible, reliable, creditable, trusty, having a good reputation, well-thought-of

انگلیسی به انگلیسی

• official; reliable; assertive, commanding
if someone behaves in an authoritative way, they give an impression of power and importance.
an authoritative piece of writing is based on a lot of knowledge or facts.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Having a commanding or dominant quality 📢
🔍 مترادف: Commanding
✅ مثال: His authoritative tone made everyone listen.
صاحب نظر
containing complete and accurate information, and therefore respected
حاوی اطلاعات کامل و دقیق و در نتیجه ارزشمند و قابل توجه
The book is an authoritative account of the Second World War.
Police data shows there has been a quadrupling of sexual offences against children, in what officers say is the most authoritative analysis of offending against youngsters.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/authoritative
لانگمن دیکشنری : مقتدر
خبره
بسیار ماهر
صاحب نظر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : author / authorize
✅️ اسم ( noun ) : author / authorization / authoress / authoring / authority / authorizer authoritarian / authoritarianism / authorship
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : authorial / authoritarian / authoritative / authorized / authorizable
✅️ قید ( adverb ) : authoritatively

دوستان بهتره دو کلمه زیر رو در کنار هم یاد بگیریم تا بهتر متوجه تفاوت کاربردشون بشیم:

Authoritative: مقتدرانه, مقتدر
Authoritarian: مستبدانه, مستبد
موثّق
دارای مهارت بسیار
● معتبر
● قاطع، مقتدرانه
authoritative ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: اقتداری
تعریف: مربوط به اقتدار
دارای اختیار
مقتدرانه
مقتدر،
در حسابداری ( قاطع/آمرانه )
مثل: authoritative guidelines
رهنمودهای قاطع / آمرانه
در شبکه: مرجع، معتبر
معتبر و قطعی
courts with a final authoritative voice
قابل اعتماد
قابل اتکا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس