authoritarian

/əˌθɔːrəˈteriən//ɔ:ˌθɒrɪˈteəriən/

معنی: طرفدار استبداد
معانی دیگر: سلطه جو، خودکامه، مستبد، خواستار انضباط و اطاعت کامل، دیکتاتور، پر عتاب و خطاب، طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or advocating complete obedience or subjection to authority, esp. political authority, without concern for individual rights.
مترادف: repressive
متضاد: democratic, liberal
مشابه: dictatorial, fascist, totalitarian, tyrannical

- Czar Alexander II was less authoritarian in his views than his father, and this led him to eventually free the serfs.
[ترجمه گوگل] تزار الکساندر دوم نسبت به پدرش کمتر اقتدارگرا بود و این باعث شد که سرانجام رعیت ها را آزاد کند
[ترجمه ترگمان] تزار آلکساندر دوم نسبت به پدرش کم تر مستبد بود و این امر او را وادار کرد که در نهایت سرفها را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The European monarchs had been authoritarian rulers for centuries.
[ترجمه گوگل] پادشاهان اروپایی برای قرن ها حاکمان مستبد بودند
[ترجمه ترگمان] پادشاهان اروپا قرن ها حاکمان مستبد بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: demanding obedience; domineering.
مترادف: dictatorial, domineering, imperious
متضاد: libertarian
مشابه: autocratic, despotic, overbearing

- Her authoritarian father controlled nearly every aspect of her life.
[ترجمه گوگل] پدر مستبد او تقریباً تمام جنبه های زندگی او را کنترل می کرد
[ترجمه ترگمان] پدر مستبد او تقریبا تمام جنبه های زندگی او را کنترل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: authoritarianism (n.)
• : تعریف: someone who is authoritarian in action or belief.
مشابه: autocrat, dictator, disciplinarian, fascist, martinet, totalitarian, tyrant

- The new principal is seen as an authoritarian and many of the staff have turned against him.
[ترجمه گوگل] مدیر جدید به عنوان فردی مستبد شناخته می شود و بسیاری از کارکنان علیه او روی آورده اند
[ترجمه ترگمان] مدیر جدید به عنوان یک فرد استبدادی دیده می شود و بسیاری از کارکنان به او حمله کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her boss is an authoritarian
رئیس او سختگیر و خودکامه است.

2. The authoritarian policy wasn't proved to be a success.
[ترجمه گوگل]سیاست اقتدارگرایانه موفقیت آمیز نبود
[ترجمه ترگمان]این سیاست استبدادی موفقیت آمیز نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The school is run on authoritarian lines.
[ترجمه گوگل]مدرسه بر اساس خطوط استبدادی اداره می شود
[ترجمه ترگمان]این مدرسه بر روی خطوط استبدادی اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He said he was against returning to old authoritarian ways.
[ترجمه گوگل]او گفت که مخالف بازگشت به شیوه های استبدادی قدیمی است
[ترجمه ترگمان]او گفت که مخالف بازگشت به شیوه های استبدادی کهن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My father was a strict authoritarian.
[ترجمه گوگل]پدرم یک استبدادی سختگیر بود
[ترجمه ترگمان]پدرم مستبد و مستبد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His manner is extremely authoritarian.
[ترجمه گوگل]روش او به شدت مستبدانه است
[ترجمه ترگمان]رفتار او به شدت استبدادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The school was very authoritarian and exam-orientated.
[ترجمه گوگل]مدرسه بسیار مقتدرانه و امتحان محور بود
[ترجمه ترگمان]مدرسه خیلی استبدادی بود و امتحان می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His speech provides further evidence of his increasingly authoritarian approach.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او شواهد بیشتری از رویکرد اقتدارگرایانه فزاینده او ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وی شواهد بیشتری در مورد رویکرد increasingly وی ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My father was a real authoritarian so we were brought up very strictly.
[ترجمه گوگل]پدرم یک اقتدارگرا واقعی بود، بنابراین ما خیلی سخت تربیت شدیم
[ترجمه ترگمان] پدرم یه استبداد واقعی بود پس ما کاملا درست و حسابی بزرگ شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Critics claim his management has become too authoritarian.
[ترجمه گوگل]منتقدان مدعی هستند که مدیریت او بیش از حد مستبد شده است
[ترجمه ترگمان]منتقدان ادعا می کنند که مدیریت او بیش از حد استبدادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don became the overly strict authoritarian he felt his brother needed.
[ترجمه گوگل]دان به اقتدار بیش از حد سختگیری تبدیل شد که احساس می کرد برادرش به آن نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او بیش از حد مستبد شد و احساس کرد که برادرش مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Willis was a perfect choice: arrogant, authoritarian, unyielding, capable of offending and alienating anyone.
[ترجمه گوگل]ویلیس یک انتخاب عالی بود: متکبر، مستبد، تسلیم ناپذیر، قادر به توهین و بیگانه کردن هر کسی
[ترجمه ترگمان]ویلیس یک انتخاب عالی بود: متکبر، مستبد، سرکش و سرکش، قادر به ارتکاب جرم و بیگانه کردن هر کسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Of the authoritarian technocrats or the powerless intellectuals?
[ترجمه گوگل]از تکنوکرات های مستبد یا روشنفکران ناتوان؟
[ترجمه ترگمان]از the مستبد یا روشنفکران powerless؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In this sense, most authoritarian or totalitarian regimes are nonconstitutional.
[ترجمه گوگل]به این معنا، اکثر رژیم های استبدادی یا توتالیتر غیرقانونی هستند
[ترجمه ترگمان]در این حالت، اغلب رژیم های مستبد یا دیکتاتوری nonconstitutional هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرفدار استبداد (اسم)
authoritarian

انگلیسی به انگلیسی

• dictator, tyrant, despot
despotic, dictatorial, disciplinarian
a person or organization that is authoritarian wants to control other people rather than letting them decide things for themselves. adjective but here but can also be used as a count noun. e.g.the old rulers were essentially authoritarians.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Favoring strict obedience to authority 🛑
🔍 مترادف: Dictatorial
✅ مثال: The regime was known for its authoritarian control over the population.
مستبدانه
۱. استبدادی. خودکامه. دیکتاتوری ۲. مستبد. خودرای. اقتدارگر ۳. سلطه جو. قدرت طلب ۴. مستبدانه. سلطه جویانه ۵. ادم مستبد 6. هوادار استبداد. استبداد طلب
لانگمن دیکشنری: دیکتاتور
ریشه :
author : master - leader - teacher
استبدادی - زورگو - دیکتاتور - تمایمت خواه - خودکامه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : author / authorize
✅️ اسم ( noun ) : author / authorization / authoress / authoring / authority / authorizer authoritarian / authoritarianism / authorship
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : authorial / authoritarian / authoritative / authorized / authorizable
✅️ قید ( adverb ) : authoritatively

مستبد ، تحکم آمیز ، انگلیسی اقتدار چیز دیگه ای
اقتدارگرایانه
مستبد مآب
تمامیت خواه
خودکامه_ خودکامه گرا_ خودکامه گرایانه
سلطه گرانه، کسی که می خواد افسار یک شخص یا عده ای برای کنترل و سلطه گری بر آن ها در دست خودش باشد.
My father was a real authoritarian so we were brought up very strictly
پدرم یه آدم سختگیر و خواستار انضباط کامل بود
اقتدارگرا
اقتدارگرایانه
مستبد و سختگیر ( مدیریت )
خودکامه گرا
اقتدارگرا
اقتدارگر
strictly forcing people to obey a set of rules or laws
آدم گردن کلفت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس