aunt

/ˈænt//ɑːnt/

معنی: عمه، خاله، زن دایی، زن عمو
معانی دیگر: عمه، خاله، زن دایی، زن عمو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the sister of one's mother or father.

- When my aunt visits us, she tells funny stories about when she and my dad were little.
[ترجمه امیرحسین نیساری] وقتی عمه ام به دیدن مان آمد داستان های خنده داری از موقعی که اون و پدرم کوچک بودند تعریف میکرد
|
[ترجمه گوگل] وقتی خاله ام به ما سر می‌زند، داستان‌های خنده‌داری از زمانی که او و پدرم کوچک بودند تعریف می‌کند
[ترجمه ترگمان] وقتی خاله ام به ما آمد، داستان های خنده دار در مورد وقتی که او و پدرم کوچک بودند، تعریف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My uncle is getting married next week, and then I'll have another aunt.
[ترجمه سمیه احمدی] عمو ی من، هفته آینده ازدواج میکند، و بعد، من یک زنعموی دیگر خواهم داشت
|
[ترجمه رونیکا....!!!] عموی من ( دایی من ) هفته ی اینده ازدواج میکند وبعد من یک زن عموی ( زن دایی ) دیگر خواهم داشت
|
[ترجمه ترجمه زکریا] عموی من ( یا دایی من ) هفته ی آینده ازدواج میکند و من آن موقع یک زن عمو ( زن دایی ) دیگر خواهم داشت
|
[ترجمه گوگل] عموی من هفته آینده ازدواج می کند و بعد من یک عمه دیگر خواهم داشت
[ترجمه ترگمان] شوهر خاله ام یک هفته دیگر ازدواج می کند و بعد من عمه دیگری خواهم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the wife of one's uncle.

جمله های نمونه

1. my aunt is a good-hearted woman
عمه ی من زن خوش قلبی است.

2. agony aunt
(انگلیس - خودمانی) نویسنده ی روزنامه که به نامه های خوانندگان درباره ی مسایل شخصی آنان در روزنامه پاسخ می دهد،مشاورخوانندگان

3. his maiden aunt died recently
عمه ی پیر و خانه مانده ی او اخیرا فوت کرد.

4. he bled his old aunt out of much money
او از عمه ی پیرش خیلی پول کشید.

5. he stopped over to visit his aunt briefly
برای دیدار کوتاهی از عمه اش درنگ کرد.

6. she is the express image of her aunt
او عین قیافه ی عمه اش را دارد.

7. Some of my relations, my mother's aunt and uncle, live in America.
[ترجمه گوگل]برخی از روابط من، عمه و عموی مادرم، در آمریکا زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از قوم و خویش های من، خاله و شوهر مادرم در آمریکا زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An aunt who is as sweet as you should get a birthday bug or two and after that a birthday kiss Have a very happy birthday!
[ترجمه گوگل]عمه ای که به اندازه شما شیرین است، یک یا دو باگ تولد می گیرد و بعد از آن یک بوسه تولد، تولدت مبارک!
[ترجمه ترگمان]یک عمه بزرگ که همان قدر شیرین است که یک حشره یا دو ساعت بعد از آن یک بوسه تولد، تولدت مبارک را داشته باشد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Aunt Mary is my mother's sister.
[ترجمه Mamad] خاله ماری خواهر مادرم است
|
[ترجمه Farzaneh] خاله مری خواهر مادرم است ( اشاره به نسبت دقیق aunt )
|
[ترجمه دیانا] عمه ماری خاهر مادر من است
|
[ترجمه ava] عمه ماری خواهر مادرم هست
|
[ترجمه گوگل]خاله مریم خواهر مادرم است
[ترجمه ترگمان]عمه ماری خواهر مادرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had a deep affection for his aunt.
[ترجمه گوگل]او به عمه اش علاقه عمیقی داشت
[ترجمه ترگمان]محبت عمیقی نسبت به عمه اش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The news reached me via my aunt.
[ترجمه گوگل]خبر از طریق خاله ام به من رسید
[ترجمه ترگمان]این خبر از طریق عمه ام به من رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She wrote to her aunt in America.
[ترجمه گوگل]برای عمه اش در آمریکا نامه نوشت
[ترجمه ترگمان]به عمه اش در آمریکا نامه نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. John's aunt died suddenly and left him a surprisingly large sum.
[ترجمه گوگل]عمه جان به طور ناگهانی درگذشت و مبلغ شگفت انگیزی زیادی برای او گذاشت
[ترجمه ترگمان]خاله جان ناگهان فوت کرد و او را به طرز شگفت آوری مبلغ زیادی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She commended the child to her aunt.
[ترجمه گوگل]او کودک را به عمه اش تعارف کرد
[ترجمه ترگمان]بچه را به عمه اش یاد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Copy your aunt and you won't go wrong.
[ترجمه گوگل]عمه ات را کپی کن اشتباه نمی کنی
[ترجمه ترگمان]دریافت شد و اشتباه نخواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The earrings were a gift from my aunt.
[ترجمه گوگل]گوشواره ها هدیه عمه ام بود
[ترجمه ترگمان] گوشواره از طرف خاله ام یه هدیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. My aunt asked me to join in with her on her holidays abroad.
[ترجمه گوگل]عمه ام از من خواست که در تعطیلات خارج از کشور با او همراه شوم
[ترجمه ترگمان]خاله ام از من خواست که در تعطیلات به او ملحق شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They are not really my aunt and uncle.
[ترجمه گوگل]واقعا خاله و دایی من نیستند
[ترجمه ترگمان]خاله و شوهر خاله من نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمه (اسم)
aunt

خاله (اسم)
aunt

زن دایی (اسم)
aunt

زن عمو (اسم)
aunt

انگلیسی به انگلیسی

• sister of one's father or mother
your aunt is the sister of your mother or father, or the wife of your uncle.

پیشنهاد کاربران

دوستان توجه کنین که تلفظ این کلمه درست مثل واژه ant به معنای مورچه هست و هر دو به صورت /ˈ�nt/ تلفظ میشن.
کل خانم ها عمه ، خاله، زن دایی، زن عمو
aunt ( n ) ( �nt ) =the sister of your father or mother; the wife of your uncle =used by children, with a first name, to address a woman who is a friend of their parents
aunt
AUNT = خاله - عمه - زن دایی - زن عمو
UNCLE = شوهر خاله - شوهر عمه - دایی - عمو
Maternal aunt یعنی خاله , m مخففmam خانواده مادری
Paternal aunt عمه , pمخفف papa خانواده پدری
من اینطور نشونه گذاشتم 🤗
If your parents have brothers and sisters, then you have uncles and aunts. Your uncle is the brother of your father or mother and your aunt is your mother or father’s sister
اگر پدر مادر شما خواهر و برادر دارند بنابراین شما خاله و عمه و دایی و عمو دارین. .
...
[مشاهده متن کامل]

uncle میشه عمو ، دایی
aunt میشه خاله، عمه

خاله یا عمه
عمه، خاله، دایی، عمو.
Your aunt is also the year of her mother's death. Less than a month later, she tells my mother to come and take me to write a prayer in the village.
Before he says, why doesn't your daughter get married?
...
[مشاهده متن کامل]

My mother says she has many suitors and they insist a lot. My daughter is not thinking about marriage yet
He says he is wrong, let me take you to the village to write a prayer or I will go and write it myself.
عمه ات هم سال فوت مادرش هست یک ماه نشده به مامانم میگه بیا ببرمت دعا نویسی تو روستا
قبلش میگه دخترت چراازدواج نمیکنه
مامانم میگه خواستگار زیاد داره اصرار زیاد دارن دخترم هنوز بفکر ازدواج نیست
میگه غلط میکنه بیا ببرمت روستا دعا نویسی یا خودم برم بنویسم زود دخترت با پسری که تو میگی ازدواج کند
مامانم گفت چه واجبه خودش هر کسی رو که دوست داره یه روز میپسندازدواج میکند

عمه و خاله و زن دایی و زن عمو
عمه - خاله - زن عمو - زن دایی - اینا چطوری میفهمن منظور یه نفر از aunt کدومه
خاله / عمه
زن دایی، زن عمو، خاله، عمه
فامیل ، خویشان

عمّه، خاله، زن دایی، زن عمو
خاله، عمه، زن دایی، زن عمو
dad 's or mom 's sister
*خاله. عمه*
زندایی - زنعمو - عمه - خاله
خویشاوند زن
fathers or mothers sister
خاله

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس