augment

/ɒgˈment//ˈɔːɡment/

معنی: افزودن، زیاد کردن، تقویت کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن
معانی دیگر: (در مورد اندازه و مقدار و نیرو و غیره) افزودن، زیاد کردن یا شدن، افزایش دادن، بزرگ تر کردن یا شدن، بیشتر کردن یا شدن، (دستور زبان) افزونه، فزونه، واکه ی پیشوند، افزونه به کار بردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: augments, augmenting, augmented
• : تعریف: to make greater in size, degree, or amount; intensify by adding.
مترادف: enlarge, expand, intensify
متضاد: abate, attenuate, decrease, deplete
مشابه: advance, aggrandize, amplify, boost, compound, deepen, elaborate, elevate, escalate, flesh out, heighten, increase, lengthen, magnify, multiply, pad, piece, strengthen, supplement, swell, widen

- She hoped to augment her earnings by taking on a second job.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که با انتخاب شغل دوم درآمد خود را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان] او امیدوار است که با گرفتن شغل دوم، درآمد خود را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Helicopters brought in more sacks of grain to augment the dwindling supply at the refugee camp.
[ترجمه گوگل] هلیکوپترها کیسه های غلات بیشتری را برای افزایش عرضه رو به کاهش در کمپ پناهندگان آوردند
[ترجمه ترگمان] هلیکوپترها برای افزایش عرضه در اردوگاه پناهندگان، کیسه های گندم بیشتری آورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In her attempt to augment her beauty, she uses far too much makeup.
[ترجمه Joji] در تلاش برای زیباتر کردن خود ، او بیش از حد از آرایش استفاده میکند .
|
[ترجمه Vania shiravand] او در تلاش برای زیباتر کردن خود بیش از حد آرایش میکند
|
[ترجمه گوگل] او در تلاش برای افزایش زیبایی خود، از آرایش بیش از حد استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] در تلاش او برای تقویت زیبایی خود، از آرایش بسیار زیادی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become greater in size, degree, or amount.
مترادف: build up, enlarge, expand, intensify
متضاد: abate, decrease
مشابه: accrue, escalate, increase, magnify, multiply, pile up, snowball, strengthen

جمله های نمونه

1. to augment his income, he works at night, too
به منظور افزودن درآمدش شب هم کار می کند.

2. he succeeded in keeping his stamp collection entire and even to augment it
او موفق شد که مجموعه ی تمبر خود را بی کم و کاست حفظ کند و حتی بر آن بیافزاید.

3. While searching for a way to augment the family income, she began making dolls.
[ترجمه گوگل]در حالی که به دنبال راهی برای افزایش درآمد خانواده بود، او شروع به ساخت عروسک کرد
[ترجمه ترگمان]او در حالی که به دنبال راهی برای افزایش درآمد خانواده بود، شروع به ساختن عروسک های کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He would have to find work to augment his income.
[ترجمه گوگل]او باید کاری پیدا کند تا درآمد خود را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]او می بایستی کار پیدا کند تا درآمدش را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government'sfirst concern was to augment the army and auxiliary forces.
[ترجمه گوگل]اولین نگرانی دولت افزایش ارتش و نیروهای کمکی بود
[ترجمه ترگمان]The sfirst دولت این است که ارتش و نیروهای کمکی را تقویت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any surplus was sold to augment their income.
[ترجمه گوگل]هر مازادی برای افزایش درآمد آنها فروخته شد
[ترجمه ترگمان]هر مازادی به منظور افزایش درآمد آن ها فروخته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Qualitative forecasting techniques are used to assist and augment the quantitative forecasting process described in the previous chapter.
[ترجمه گوگل]تکنیک‌های پیش‌بینی کیفی برای کمک و تقویت فرآیند پیش‌بینی کمی که در فصل قبل توضیح داده شد، استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان]تکنیک های پیش بینی کیفی برای کمک و تقویت فرآیند پیش بینی کمی شرح داده شده در فصل قبل مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We pay performance bonuses that augment your annual salary.
[ترجمه گوگل]ما پاداش های عملکردی را پرداخت می کنیم که حقوق سالانه شما را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]ما به پاداش عملکرد می پردازیم که حقوق سالیانه شما را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The cream contains ingredients that augment the skin's natural healing processes.
[ترجمه گوگل]این کرم حاوی موادی است که فرآیندهای طبیعی التیام پوست را تقویت می کند
[ترجمه ترگمان]کرم حاوی موادی است که فرآیندهای التیام طبیعی پوست را افزایش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The primitive church employed mythology to augment and explicate the great truths of the gospel.
[ترجمه گوگل]کلیسای بدوی از اساطیر برای تقویت و توضیح حقایق بزرگ انجیل استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]کلیساهای بدوی از اساطیر برای تقویت و explicate حقایق بزرگ انجیل استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Regional Council reserves the right to augment these observations in reply to the grounds of appeal.
[ترجمه گوگل]شورای منطقه این حق را برای خود محفوظ می دارد که در پاسخ به دلایل استیناف، این مشاهدات را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]شورای منطقه ای حق دارد این مشاهدات را در پاسخ به دلایل جاذبه تقویت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Engelbart was embarking on a crusade to augment human capabilities by applying new technologies and developing ways to interact with that technology.
[ترجمه گوگل]انگلبارت در حال آغاز یک جنگ صلیبی برای تقویت توانایی های انسان با به کارگیری فناوری های جدید و توسعه راه هایی برای تعامل با آن فناوری بود
[ترجمه ترگمان]Engelbart با استفاده از فن آوری های جدید و توسعه راه هایی برای تعامل با آن فن آوری، یک جنگ صلیبی را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I would not augment difficulties by protesting against them, as this only led to failure and wasted energy.
[ترجمه گوگل]من با اعتراض به آنها مشکلات را افزایش نمی دهم، زیرا این تنها به شکست و هدر رفتن انرژی منجر شد
[ترجمه ترگمان]من با اعتراض به آن ها مشکلات را افزایش نمی دهم، چون این تنها منجر به شکست و هدر دادن انرژی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. D. . Augment rapid response capabilities for vaccine delivery and expand evaluation of vaccine efficacy and the cost effectiveness of vaccination programs.
[ترجمه گوگل]D افزایش قابلیت‌های واکنش سریع برای تحویل واکسن و گسترش ارزیابی اثربخشی واکسن و اثربخشی هزینه برنامه‌های واکسیناسیون
[ترجمه ترگمان]د قابلیت های واکنش سریع augment برای تحویل واکسن و افزایش ارزیابی اثربخشی واکسیناسیون و اثربخشی هزینه برنامه های واکسیناسیون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The new qualification will augment existing provision in the area of craft baking and baking technology.
[ترجمه گوگل]صلاحیت جدید، مقررات موجود در زمینه فن آوری پخت و پز صنایع دستی را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]این صلاحیت جدید، آماده سازی موجود در زمینه پخت و پخت صنایع را افزایش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افزودن (فعل)
inset, increase, adjoin, add, enhance, augment, append, eke, subjoin, aggrandize, amplify, put on, imp, preponderate, redouble

زیاد کردن (فعل)
increase, raise, add, enhance, augment, propagate, boost, heighten

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

تکمیل کردن (فعل)
perfect, complete, improve, supplement, fulfill, augment, fill out

زیاد شدن (فعل)
increase, gain, augment, grow, mount, proliferate, wax

علاوه کردن (فعل)
augment

تخصصی

[صنعت] تکمیل کردن، زیاد کردن، گسترده، الحاقی
[ریاضیات] زیاد شدن، زیاد کردن، علاوه شدن، افزودن

انگلیسی به انگلیسی

• increase, enlarge, enhance; multiply
to augment something means to make it larger by adding something to it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To increase or make something greater in size, amount, or degree ➕ 📈
🔍 مترادف: Increase
✅ مثال: The company plans to augment its staff to meet growing demand.
۱. افزایش دادن. افزودن. زیاد کردن ۲. بهبود بخشیدن. بهتر کردن ۳. افزایش یافتن. زیاد شدن
مثال:
he augmented his summer income by painting houses
او درآمد تابستانش را با نقاشی خانه ها افزایش داد.
تعمیم دادن
افزایش دادن
Definition : to make greater, more numerous, larger, or more intense
E. g. She took a second job to augment her income
زیاد کردن ، افزایش دادن
ارتقاء دادن، زیاد کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : augment
✅️ اسم ( noun ) : augmentation
✅️ صفت ( adjective ) : augmentative
✅️ قید ( adverb ) : _
تحکیم کردن
تقویت کردن بشکل همراهی
تقویت
Increase
افزودن،
To increase in size, amount
همراهی، تقویت اثر با همراهی، هم افزایی
بَرافزودن
در کنار هم قرار دادن ( بصورت افقی ) [ماتریس ها]
افزودن، اضافه کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس