auctioneer

/ˌɑːkʃəˈnɪr//ˌɔːkʃəˈnɪə/

معنی: حراجی، دلال حراج، حراج کننده
معانی دیگر: حراجگر، حراج چی، مزایده گر، متصدی حراج یا مزایده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is in charge of the sale of goods at auctions.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: auctioneers, auctioneering, auctioneered
• : تعریف: to sell or offer for sale at an auction.

جمله های نمونه

1. The auctioneer knocked the bureau down to a furniture dealer from York.
[ترجمه گوگل]حراج دار دفتر را به دست فروشنده مبلمان از یورک کوبید
[ترجمه ترگمان]آقای ترومبل میز تحریر را به یک فروشنده مبلمان از نیویورک انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Benson signaled the auctioneer quietly and kicked the bid up another thousand dollars.
[ترجمه گوگل]بنسون به آرامی به حراج‌دار اشاره کرد و قیمت پیشنهادی هزار دلاری دیگر را بالا برد
[ترجمه ترگمان]آن ها را به حراج دعوت کرد و هزار دلار دیگر را با لگد به زمین کوفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The auctioneer stated to his audience that an item has been bought in.
[ترجمه گوگل]حراج‌دهنده به مخاطبان خود اعلام کرد که کالایی خریداری شده است
[ترجمه ترگمان]دلال حراج به حضار گفت که کالای مورد نظر خریداری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. 20?' called the auctioneer.
[ترجمه گوگل]20؟ به حراج دهنده زنگ زد
[ترجمه ترگمان]بیست تا؟ آقای ترومبل گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The auctioneer will make eye contact with the bidders, and often will identify the bidder by number or clothing.
[ترجمه گوگل]حراج دهنده با پیشنهاد دهندگان تماس چشمی برقرار می کند و اغلب پیشنهاد دهنده را با شماره یا لباس شناسایی می کند
[ترجمه ترگمان]دلال حراج، با شرکت کنندگان در مناقصه تماس چشمی برقرار خواهد کرد، و اغلب با شماره یا لباس پیشنهاد دهنده را اعلام خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is doubtful that auctioneer John Marion had ever presided over such a disastrous start to an auction.
[ترجمه گوگل]تردید وجود دارد که جان ماریون، حراج‌دار، تا به حال ریاست چنین شروع فاجعه‌باری را برعهده داشته باشد
[ترجمه ترگمان]جای تردید است که آقای ترومبل جان Marion تا به حال چنین مصیبتی را به حراج گذاشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The rapid delivery of the auctioneer is keyed to a wave or nod by those bidding on the animals.
[ترجمه گوگل]تحويل سريع حراج‌ده توسط آنهايي كه بر روي حيوانات مناقصه مي‌دهند، با يك موج يا سر تكان دادن كليد مي‌شود
[ترجمه ترگمان]تحویل سریع the با موج یا سر تکان دادن از سوی کسانی که بر روی حیوانات فرمان می دهند، جلب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A brief chat with auctioneer Robert Smedley gave a good insight into a three-wheel Berkeley 160.
[ترجمه گوگل]یک گفتگوی کوتاه با رابرت اسمدلی، حراجدار، بینش خوبی در مورد یک برکلی 160 سه چرخ به دست داد
[ترجمه ترگمان]گپ مختصری با \"رابرت smedley\" (Robert Robert)یک بینش خوب را در یک \"برکلی سه چرخ\" به بار آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The voice of the auctioneer rang out, hushing the expectant crowd.
[ترجمه گوگل]صدای حراج گزار بلند شد و جمعیت منتظر را ساکت کرد
[ترجمه ترگمان]صدای آقای ترومبل به گوش رسید و جمعیت انتظار را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If the auctioneer is a party to the seller's conduct then he may also be sued.
[ترجمه گوگل]اگر حراج‌دهنده یکی از طرفین رفتار فروشنده باشد، ممکن است از او نیز شکایت شود
[ترجمه ترگمان]اگر دلال حراج یک حزب برای رفتار فروشنده باشد، آنگاه ممکن است از او شکایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. None the less, the auctioneer does not, in the absence of a contrary agreement, warrant the vendor's title.
[ترجمه گوگل]با این وجود، در صورت عدم وجود توافق مخالف، حراج‌دهنده عنوان فروشنده را تضمین نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، در صورت عدم وجود توافق بر خلاف قانون، عنوان فروشنده را تضمین نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The auctioneer opened the bidding at £000 and it rose quickly to £000.
[ترجمه گوگل]متصدی حراج پیشنهاد را در 000 پوند باز کرد و به سرعت به 000 پوند افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]آقای ترومبل به قیمت ۱۰۰۰ پوند قیمت را باز کرد و به سرعت به ۳۰۰۰ پوند رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Christie's auctioneer Colin Sheaf mounted his rostrum in front of a wall of 100 blue and white vases.
[ترجمه گوگل]کالین شیف، حراجدار کریستی، منبر خود را در مقابل دیواری متشکل از 100 گلدان آبی و سفید نصب کرد
[ترجمه ترگمان]حراج حراج کریستی، کالین Sheaf در مقابل یک دیوار ۱۰۰ گلدان آبی و سفید بر روی میز خطابه خود نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A little man called Maurice Tarn was the auctioneer, and the sale was held in the fields alongside the Strathmore Arms.
[ترجمه گوگل]مرد کوچکی به نام موریس تارن حراج دهنده بود و فروش در مزارع در کنار استراثمور اسلحه انجام شد
[ترجمه ترگمان]مردی کوچک به نام موریس tarn دلال حراج بود و فروش در مزرعه همراه با اسلحه استراتمور برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حراجی (اسم)
auctioneer, sales

دلال حراج (اسم)
auctioneer

حراج کننده (فعل)
auctioneer

انگلیسی به انگلیسی

• one who conducts an auction, one who leads a public sale in which items are sold to the highest bidder
an auctioneer is a person who organizes or is in charge of an auction.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : دلال حراج
a person in charge of an auction who calls out the prices that people offer
شخصی که مسئول حراجی است و قیمت هایی را که مردم پیشنهاد می کنند را اعلام می نماید، مزایده گر
The auctioneer opened the bidding at �300.
Only the auctioneer and the bidder know the highest bid.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/auctioneer
بیش فروش، فزون فروش
دلال حراج
شبیه کتابای مقدس معنی کردین . افتضاحه
حراج گذاری

بپرس