🔹 معادل فارسی پیشنهادی: هماهنگ شدن با / تنظیم شدن با / سازگار شدن با / حساس شدن نسبت به
🔹 مثال ها:
She attuned herself to the rhythm of the forest. خودش رو با ریتم جنگل هماهنگ کرد.
Therapists must attune to their clients’ emotional states. درمانگران باید با حالات احساسی مراجعین شون هماهنگ بشن.
... [مشاهده متن کامل]
The company attuned its strategy to changing consumer trends. شرکت استراتژی اش رو با روندهای مصرف کننده ی در حال تغییر تنظیم کرد.
🔹 مترادف ها: align with • harmonize with • adapt to • tune into • sync with
🔹 مثال ها:
She attuned herself to the rhythm of the forest. خودش رو با ریتم جنگل هماهنگ کرد.
Therapists must attune to their clients’ emotional states. درمانگران باید با حالات احساسی مراجعین شون هماهنگ بشن.
... [مشاهده متن کامل]
The company attuned its strategy to changing consumer trends. شرکت استراتژی اش رو با روندهای مصرف کننده ی در حال تغییر تنظیم کرد.
🔹 مترادف ها: align with • harmonize with • adapt to • tune into • sync with