صفت ( adjective )
مشتقات: attractively (adv.), attractiveness (n.)
مشتقات: attractively (adv.), attractiveness (n.)
• (1) تعریف: having qualities that draw others; having the power of attraction.
• مترادف: appealing, charming, engaging, winning, winsome
• متضاد: forbidding, repellent, repugnant
• مشابه: agreeable, catching, comely, desirable, enchanting, fascinating, handsome, inviting, magnetic, nice, prepossessing, pretty, taking
• مترادف: appealing, charming, engaging, winning, winsome
• متضاد: forbidding, repellent, repugnant
• مشابه: agreeable, catching, comely, desirable, enchanting, fascinating, handsome, inviting, magnetic, nice, prepossessing, pretty, taking
- He had a special charm and sense of humor that women found attractive.
[ترجمه سیروس] او دلربایی و حس شوخ طبعی خاصی داشت ک زنان ب سمتش کشیده میشدند.|
[ترجمه گندم] اوجذبه ی خاصی داشت و شوخ طبع بود و زنان جذب او می شدند|
[ترجمه دینا] او جذابیت خاصی داشت وحس شوخی داشت که زنان را به خود جذب می کرد|
[ترجمه گوگل] او جذابیت و شوخ طبعی خاصی داشت که زنان آن را جذاب می دانستند[ترجمه ترگمان] او جاذبه خاصی داشت و حس شوخ طبعی خاصی داشت که زنان آن را جذاب می یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's an attractive garden with flowers of many colors.
[ترجمه گوگل] باغی جذاب با گل های رنگارنگ
[ترجمه ترگمان] این یک باغ جذاب با گل های رنگارنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک باغ جذاب با گل های رنگارنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Setting up a shop of her own was an attractive idea to her.
[ترجمه گوگل] راه اندازی یک مغازه برای خودش ایده جذابی برای او بود
[ترجمه ترگمان] جدا کردن یک مغازه از خود، ایده جالبی برای او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جدا کردن یک مغازه از خود، ایده جالبی برای او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He received an attractive offer for his land, but, in the end, he decided not to sell it.
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد جذابی برای زمینش دریافت کرد، اما در نهایت تصمیم گرفت آن را نفروشد
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد جذابی برای سرزمینش دریافت کرد، ولی در نهایت تصمیم گرفت که آن را بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد جذابی برای سرزمینش دریافت کرد، ولی در نهایت تصمیم گرفت که آن را بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: able to gain the attention or admiration of another because of appealing qualities of mind or body.
• مترادف: appealing, captivating, fetching, good-looking, handsome, pretty
• متضاد: homely, ill-favored, plain, ugly, unattractive, unsightly
• مشابه: agreeable, beautiful, becoming, catching, charming, comely, cute, foxy, lovely, luscious, nice, personable, picturesque, sexy, stunning
• مترادف: appealing, captivating, fetching, good-looking, handsome, pretty
• متضاد: homely, ill-favored, plain, ugly, unattractive, unsightly
• مشابه: agreeable, beautiful, becoming, catching, charming, comely, cute, foxy, lovely, luscious, nice, personable, picturesque, sexy, stunning
- She's attractive enough to be a model.
[ترجمه گوگل] او به اندازه کافی جذاب است که یک مدل باشد
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی جذاب است که یک مدل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی جذاب است که یک مدل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My friends think he's good-looking, but his type is not attractive to me.
[ترجمه گوگل] دوستانم فکر می کنند او خوش قیافه است، اما تیپ او برای من جذاب نیست
[ترجمه ترگمان] دوستان من فکر می کنند که او خوش قیافه است، اما از نوع خودش برایم جذاب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوستان من فکر می کنند که او خوش قیافه است، اما از نوع خودش برایم جذاب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید