attractive

/əˈtræktɪv//əˈtræktɪv/

معنی: جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده
معانی دیگر: جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: attractively (adv.), attractiveness (n.)
(1) تعریف: having qualities that draw others; having the power of attraction.
مترادف: appealing, charming, engaging, winning, winsome
متضاد: forbidding, repellent, repugnant
مشابه: agreeable, catching, comely, desirable, enchanting, fascinating, handsome, inviting, magnetic, nice, prepossessing, pretty, taking

- He had a special charm and sense of humor that women found attractive.
[ترجمه سیروس] او دلربایی و حس شوخ طبعی خاصی داشت ک زنان ب سمتش کشیده میشدند.
|
[ترجمه گندم] اوجذبه ی خاصی داشت و شوخ طبع بود و زنان جذب او می شدند
|
[ترجمه دینا] او جذابیت خاصی داشت وحس شوخی داشت که زنان را به خود جذب می کرد
|
[ترجمه گوگل] او جذابیت و شوخ طبعی خاصی داشت که زنان آن را جذاب می دانستند
[ترجمه ترگمان] او جاذبه خاصی داشت و حس شوخ طبعی خاصی داشت که زنان آن را جذاب می یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's an attractive garden with flowers of many colors.
[ترجمه گوگل] باغی جذاب با گل های رنگارنگ
[ترجمه ترگمان] این یک باغ جذاب با گل های رنگارنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Setting up a shop of her own was an attractive idea to her.
[ترجمه گوگل] راه اندازی یک مغازه برای خودش ایده جذابی برای او بود
[ترجمه ترگمان] جدا کردن یک مغازه از خود، ایده جالبی برای او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He received an attractive offer for his land, but, in the end, he decided not to sell it.
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد جذابی برای زمینش دریافت کرد، اما در نهایت تصمیم گرفت آن را نفروشد
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد جذابی برای سرزمینش دریافت کرد، ولی در نهایت تصمیم گرفت که آن را بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: able to gain the attention or admiration of another because of appealing qualities of mind or body.
مترادف: appealing, captivating, fetching, good-looking, handsome, pretty
متضاد: homely, ill-favored, plain, ugly, unattractive, unsightly
مشابه: agreeable, beautiful, becoming, catching, charming, comely, cute, foxy, lovely, luscious, nice, personable, picturesque, sexy, stunning

- She's attractive enough to be a model.
[ترجمه گوگل] او به اندازه کافی جذاب است که یک مدل باشد
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی جذاب است که یک مدل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My friends think he's good-looking, but his type is not attractive to me.
[ترجمه گوگل] دوستانم فکر می کنند او خوش قیافه است، اما تیپ او برای من جذاب نیست
[ترجمه ترگمان] دوستان من فکر می کنند که او خوش قیافه است، اما از نوع خودش برایم جذاب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. attractive field
میدان جاذبه

2. attractive force
نیروی جاذبه

3. her attractive voice
صدای گیرای او

4. he is attractive and preys on rich widows
او جذاب است و بیوه زن های پولدار را می چاپد.

5. the building occupies an attractive site along the coast
ساختمان در جای زیبایی در امتداد ساحل قرار دارد.

6. a smile makes every face more attractive
لبخند هر چهره ای را گیراتر می کند.

7. they tried to make railway travel more attractive
کوشیدند مسافرت با ترن را جاذب تر کنند.

8. her white, freckled skin and red hair was attractive
پوست سفید و کک مکی و موهای سرخ او دل انگیز بود.

9. humility, when combined with knowledge and power, is very attractive
فروتنی وقتی که با دانش و قدرت همراه باشد بسیار زیبنده است.

10. I don't find him at all attractive.
[ترجمه Sara] من او را در همه چیز جذاب نمی یابم
|
[ترجمه گوگل]به نظر من اصلا جذاب نیست
[ترجمه ترگمان]او را اصلا جذاب نمی بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Women seem to find him attractive .
[ترجمه Nza] به نظر می رسد زنان او را جذاب می دانند.
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد زنان او را جذاب می دانند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد زن ها او را جذاب می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was immensely attractive to women, onscreen and offscreen.
[ترجمه گوگل]او برای زنان، چه روی صفحه و چه خارج از صفحه نمایش، بسیار جذاب بود
[ترجمه ترگمان]او بسیار جذاب بود برای زنان، روی صحنه و offscreen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The scenery in Switzerland is exceedingly attractive to the tourists from the whole world.
[ترجمه گوگل]مناظر سوئیس برای گردشگران از سراسر جهان بسیار جذاب است
[ترجمه ترگمان]مناظر سوییس برای گردشگران سراسر جهان فوق العاده جذاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Making easy money has always been an attractive proposition.
[ترجمه سیروس] پول راحت بدست اوردن همیشه یک قضیه فریبنده بوده است
|
[ترجمه گوگل]کسب درآمد آسان همیشه یک پیشنهاد جذاب بوده است
[ترجمه ترگمان]پول آسان همیشه یک پیشنهاد جذاب بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She looked attractive and beautifully dressed.
[ترجمه عبدالله] جذاب و زیبا به نظر می رسد
|
[ترجمه Fatemeh] به نظر میاد او جذاب و زیبا لباش می پوشد
|
[ترجمه گوگل]او جذاب به نظر می رسید و لباس زیبایی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]جذاب و زیبا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She was not exactly good-looking, but definitely attractive.
[ترجمه Fatemeh] او دقیقا خوب ( خوش قیافه ) زیبا نیست اما قطعا جذاب است
|
[ترجمه گوگل]او دقیقاً خوش قیافه نبود، اما قطعاً جذاب بود
[ترجمه ترگمان]او واقعا خوش قیافه نبود، اما مطمئنا جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Tony hobnobbed with an attractive widow when he lived in Metz.
[ترجمه Faezeh] زمانی که تونی در متز زندگی می کرد با یک بیوه جذاب معاشرت داشت.
|
[ترجمه گوگل]تونی زمانی که در متز زندگی می کرد با یک بیوه جذاب دوست داشت
[ترجمه ترگمان]تونی با یه بیوه جذاب که توی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جاذب (صفت)
absorbent, adsorbent, catchy, absorbing, engrossing, attractive, absorptive, bibulous, catching, mesmeric, fruity

جالب (صفت)
spicy, absorbing, attractive, yummy, marvelous, memorable, arresting, well-off

دلربا (صفت)
absorbing, attractive, charming, enchanting, fetching

خوش نما (صفت)
attractive, appealing, pleasant, showy, glossy, pretty

فریبنده (صفت)
attractive, charming, enchanting, delusive, crafty, arch, deceptive, glamorous, scheming, captious, witching, catching, fascinating, wily, delusory

مورد توجه (صفت)
attractive, noteworthy

دلکش (صفت)
attractive, orphic, winning

کشنده (صفت)
attractive, fatal, murderous, deadly, mortal, pernicious

تخصصی

[صنعت] جذاب، دلکش، دلربا
[ریاضیات] کششی، ربایش، جاذب

انگلیسی به انگلیسی

• interesting, fascinating, charming
a person who is attractive is pretty or handsome.
something that is attractive has a pleasant appearance or sound.
you also say that something is attractive when it seems desirable.

پیشنهاد کاربران

جذاب
مثال: The new design made the product more attractive to customers.
طراحی جدید باعث شد محصول برای مشتریان جذاب تر باشد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
attractive ( adj ) ( əˈtr�ktɪv ) e. g. an attractive woman. attractively ( adv ) , attractiveness ( n )
attractive
گیرا
دلکش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : attract
اسم ( noun ) : attraction / attractiveness
صفت ( adjective ) : attractive
قید ( adverb ) : attractively
دوست عزیزی که گفته اند در آکسفورد معنای این کلمه جذابیت و کشش از جنبه جنسی است مطلبی درست اما ناکامل را بیان کرده اند. جذابیت جنسی یکی از دهها مورد از کاربردهای این واژه می باشد. قیمت , پیشنهاد , ایده,
...
[مشاهده متن کامل]
رنگ, مبلمان , شخصیت و بسیاری از واژگان دیگر نیز می توانند جذاب باشند و به همراه attractive به کار برده شوند.

جاذبه ( در فیزیک و مکانیک )
چشمگیر
جذاب، جذب کننده
attractive = appealing
به معناهای: جذاب، گیرا، دلربا
بسیار عالی. 👌👍
BEAUTIFUL. زیبا. مخالف=UGLY ( زشت )
Interesting
جذاب
با توجه به تعریف آکسفورد از این واژه، جذابیت وکششی است که مرتبط با جاذبه های جنسی است، به مثالی که خود آکسفورد آورده دقت کنید:
an attractive woman
محمدرضا ایوبی صانع
. Ox. ( of a person ) pleasant to look at, especially in a sexual way

جذاب
they have a big house with an attractive garden
اون ها یه خونه ی بزرگ با یه باغ جذاب دارن 🌺🌺🌺
هنر 87
جالب توجه، جذب کننده، ملیح
تو دل برو. چشمگیر.
جذاب

Cute
جذاب دلربا
✌✌
refreshing
جذاب شاداب
جذاب
Excellent, superb, desirable, attractive
عالی، فوق العاده، مطلوب، جذاب
he holds her tight and Strong and attractive men's breasts
او دارای سینه های قوی و جذاب و محکم مردان است
جذاب
جذاب و جاذب a person who is attractive is nice to Look at . opp : unattractive
Synonym : charming
بامزه بانمک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس