اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or power of attracting.
• متضاد: repulsion
• مشابه: appeal, call, magnetism
• متضاد: repulsion
• مشابه: appeal, call, magnetism
- Magnetic attraction is a powerful force.
[ترجمه گوگل] جاذبه مغناطیسی یک نیروی قدرتمند است
[ترجمه ترگمان] جاذبه مغناطیسی یک نیروی قدرتمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جاذبه مغناطیسی یک نیروی قدرتمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: some quality or thing that draws a person or thing near; that which attracts.
• مشابه: bait, beauty, charm, draw, feature
• مشابه: bait, beauty, charm, draw, feature
- The beach is this area's primary attraction.
[ترجمه Alireza] ساحل اصلی ترین جاذبه ی اینجاست|
[ترجمه گوگل] ساحل جاذبه اصلی این منطقه است[ترجمه ترگمان] ساحل جاذبه اصلی این منطقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an event that draws popular attention.
• مشابه: draw
• مشابه: draw
- The newspaper listed the coming attractions at the movies.
[ترجمه گوگل] این روزنامه جاذبه های آینده سینما را فهرست کرده است
[ترجمه ترگمان] این روزنامه جذابیت های coming را در این فیلم فهرست کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این روزنامه جذابیت های coming را در این فیلم فهرست کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the state or fact of being attracted (often fol. by "to").
• متضاد: aversion, repulsion
• مشابه: desire, gravitation
• متضاد: aversion, repulsion
• مشابه: desire, gravitation
- The bird's attraction to shiny objects is well-known.
[ترجمه ^_^] علاقه پرنده به اشیای براق رو همه میدونن.|
[ترجمه گوگل] جذابیت این پرنده به اجسام براق مشهور است[ترجمه ترگمان] جذابیت این پرنده به اشیا براق مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید