attracted

/əˈtrækt//əˈtrækt/

معنی: مجذوب
معانی دیگر: جلب کردن، جذب کردن، مجذوب ساختن

جمله های نمونه

1. he is attracted by money
او به پول گرایش دارد.

2. he was attracted by long shots, such as exploration in search of buried treasures
او جلب کارهایی می شد که احتمال کامیابی در آنها کم بود،مانند کاوش برای کشف گنج های مدفون

3. he was attracted by the prospect of spiritual redemption
نوید رستگاری روحی او را جلب کرد.

4. sherry's smile attracted manoochehr
لبخند شری منوچهر را مجذوب کرد.

5. he is more attracted to the old than to the new
او به چیزهای قدیمی بیشتر توجه دارد تا به چیزهای نو.

6. the shop's colorful wares attracted me
کالاهای رنگارنگ مغازه مرا جلب کرد.

مترادف ها

مجذوب (صفت)
attracted, engrossed, drawn, possessed, spellbound

انگلیسی به انگلیسی

• drawn towards; pulled; interested
if you are attracted to someone or something, you like them and are interested in them.

پیشنهاد کاربران

به کسی کشش داشتن
مثال:
I'm attracted to her
بهش کشش دارم
مجذوب شده
قابل توجه
جذب شده
جذابیت
متوجه

بپرس