فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: attests, attesting, attested
حالات: attests, attesting, attested
• : تعریف: to confirm, testify to, or prove the genuineness or worth of.
• مترادف: authenticate, confirm, corroborate, prove, substantiate, testify to, verify, vouch for
• متضاد: belie
• مشابه: allege, aver, avouch, certify, document, guarantee, swear, swear to, testify, validate, warrant, witness
• مترادف: authenticate, confirm, corroborate, prove, substantiate, testify to, verify, vouch for
• متضاد: belie
• مشابه: allege, aver, avouch, certify, document, guarantee, swear, swear to, testify, validate, warrant, witness
- A notary must attest your signature on the document to show that it is valid.
[ترجمه گوگل] یک دفتر اسناد رسمی باید امضای شما را روی سند تأیید کند تا نشان دهد که معتبر است
[ترجمه ترگمان] یک سردفتر اسناد امضا شما را تصدیق می کند تا نشان دهد که این سند معتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک سردفتر اسناد امضا شما را تصدیق می کند تا نشان دهد که این سند معتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The extraordinary painting attests her genius as an artist.
[ترجمه گوگل] این نقاشی خارق العاده نبوغ او را به عنوان یک هنرمند تأیید می کند
[ترجمه ترگمان] نقاشی خارق العاده نبوغ او را هنرمند می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقاشی خارق العاده نبوغ او را هنرمند می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Although the critics hated the film, its box office proceeds attested the film's immense popularity with audiences.
[ترجمه گوگل] اگرچه منتقدان از این فیلم متنفر بودند، اما درآمدهای باکس آفیس آن نشان دهنده محبوبیت بی حد و حصر فیلم در بین تماشاگران بود
[ترجمه ترگمان] اگرچه منتقدان از این فیلم نفرت داشتند، اما در گیشه فروش فیلم محبوبیت زیادی با مخاطبان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگرچه منتقدان از این فیلم نفرت داشتند، اما در گیشه فروش فیلم محبوبیت زیادی با مخاطبان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: attestable (adj.)
مشتقات: attestable (adj.)
• : تعریف: to give confirmation, testimony, or proof (often fol. by "to").
• مترادف: testify, vouch
• مشابه: certify
• مترادف: testify, vouch
• مشابه: certify
- The witness attested to the truth of the defendant's statement.
[ترجمه گوگل] شاهد صحت گفته های متهم را تایید کرد
[ترجمه ترگمان] شاهد اظهارات متهم را تصدیق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شاهد اظهارات متهم را تصدیق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fact that no student scored above seventy percent attests to the difficulty of the exam.
[ترجمه گوگل] این واقعیت که هیچ دانش آموزی نمرات بالاتر از هفتاد درصد را کسب نکرده است، گویای سختی امتحان است
[ترجمه ترگمان] این واقعیت که هیچ دانش آموزی بیش از هفتاد درصد امتیاز کسب نکرده است، موید مشکل این امتحان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این واقعیت که هیچ دانش آموزی بیش از هفتاد درصد امتیاز کسب نکرده است، موید مشکل این امتحان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید