attempted

/əˈtempt//əˈtempt/

کوشش کردن، قصد کردن، مبادرت کردن به، تقلا کردن، جستجو کردن

جمله های نمونه

1. he attempted to bribe his teacher
او کوشید به معلم خود رشوه بدهد.

2. she attempted to disunite the members of the club by spreading gossip
او کوشید با پخش شایعه بین اعضای باشگاه چند دستگی ایجاد کند.

3. the attempted coup failed
کودتا (یی که سعی در انجام آن شده بود) شکست خورد.

4. he bungled anything he ever attempted
به هر کاری که دست زد خرابش کرد.

5. She unsuccessfully attempted to assume the mantle of presidency.
[ترجمه گوگل]او تلاش ناموفقی برای به دست گرفتن ردای ریاست جمهوری داشت
[ترجمه ترگمان]او ناموفق بود تا ردای ریاست جمهوری را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was imprisoned in 1965 for attempted murder.
[ترجمه گوگل]او در سال 1965 به اتهام اقدام به قتل به زندان افتاد
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۶۵ به جرم اقدام به قتل زندانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I attempted to scribble down the names.
[ترجمه گوگل]سعی کردم اسامی را خط بکشم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم اسم ها را بنویسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The only time that we attempted to do something like that was in the city of Philadelphia.
[ترجمه گوگل]تنها باری که ما اقدام به انجام چنین کاری کردیم در شهر فیلادلفیا بود
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که ما تلاش کردیم کاری را انجام دهیم که در شهر فیلادلفیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a suspicion that this runner attempted to avoid the procedures for dope testing.
[ترجمه گوگل]این ظن وجود داشت که این دونده سعی کرده از مراحل آزمایش دوپ اجتناب کند
[ترجمه ترگمان]یک سو ظن وجود داشت که این دونده تلاش کرد از روش های آزمایش مواد مخدر خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He attempted the exam but failed.
[ترجمه گوگل]او امتحان کرد اما موفق نشد
[ترجمه ترگمان]او امتحان را امتحان کرد اما نتوانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He attempted a joke, but no one laughed.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد یک شوخی کند، اما کسی نخندید
[ترجمه ترگمان]او یک شوخی کرد، اما کسی نخندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They attempted to rationalize the new working method.
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند تا روش کار جدید را منطقی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند روش کار جدید را توجیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A policewoman attempted to mollify her.
[ترجمه گوگل]یک پلیس زن سعی کرد او را آرام کند
[ترجمه ترگمان]یک policewoman سعی کرد که او را خوشحال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They attempted the almost impossible thing.
[ترجمه گوگل]آنها چیزی تقریبا غیرممکن را انجام دادند
[ترجمه ترگمان] اونا یه کار تقریبا غیرممکن رو انجام دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• endeavored, ventured
an attempted crime is an unsuccessful effort to commit a crime.

پیشنهاد کاربران

کوشیدند
attempted to portray the live: کوشیدند تا زندگی را به تصویر بکشند.
شروع به جرم ( حقوق )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : attempt
✅️ اسم ( noun ) : attempt
✅️ صفت ( adjective ) : attempted
✅️ قید ( adverb ) : _
ناتمام
سو قصد
نلاش کردن ، سعی کردن
ناکام، بی نتیجه
کلا به تلاشی میگویند که اخرش بدون نتیجه و نافرجام است
نافرجام ( به ویژه در سیاست در مورد اقدامات منفی )
an attempted coup
an attempted terror

ناموفق ( مخصوصاً در مورد کارهای بد )
مثال: an attempted suicide
unsuccessful - not successful; having failed or having an unfavorable outcome
used to describe an action that someone has unsuccessfully tried to carry out
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
A man is being questioned in relation to the attempted murder/robbery last night.

بپرس