attached

/əˈtæt͡ʃt//əˈtæt͡ʃt/

معنی: وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند
معانی دیگر: ضمیمه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having fond or affectionate feelings for and not wanting to part with.
مترادف: fond

- My daughter was very attached to that teddy bear.
[ترجمه هستی] دختر من علاقه ی زیادی به آن خرس عروسکی داشت
|
[ترجمه گوگل] دخترم خیلی به آن خرس عروسکی وابسته بود
[ترجمه ترگمان] دختر من خیلی به اون خرس تدی علاقه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She thought about selling her old doll collection but decided she was too attached to it.
[ترجمه behnam7] او به فروش کلکسیون عروسک های قدیمی اش فکر کرد اما به این نتیجه رسید که خیلی به آن وابسته/دلبسته است.
|
[ترجمه گوگل] او به فروش مجموعه عروسک های قدیمی خود فکر کرد، اما تصمیم گرفت که بیش از حد به آن وابسته است
[ترجمه ترگمان] به این فکر افتاد که کلکسیون doll را به فروش برساند، اما به این نتیجه رسید که خیلی به آن علاقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was very attached to his uncle and was terribly saddened by his death.
[ترجمه گوگل] او بسیار به عمویش وابسته بود و از مرگ او به شدت ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] خیلی به عمویش علاقمند بود و از مرگ او خیلی ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) married or in a romantic relationship; not single or available as a partner.
مترادف: taken
متضاد: unattached
مشابه: married

- He's attached, so forget about him.
[ترجمه گوگل] او دلبسته است، پس او را فراموش کنید
[ترجمه ترگمان] اون بهش علاقه داره، پس فراموشش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: designating an additional document or documents enclosed with a letter or e-mail.

- See the attached registration form.
[ترجمه گوگل] به فرم ثبت نام پیوست مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان] فرم ثبت نام متصل شده را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: used to refer to or point out another document enclosed with a letter or e-mail (prec. by the.).

- See the attached.
[ترجمه گوگل] پیوست را ببینید
[ترجمه ترگمان] وصل کن به ببین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. attached hereto
ضمیمه این سند (یا نوشته و غیره)

2. i attached the legs rigidly to the table
پایه ها را محکم به میز وصل کردم.

3. gradually, he became attached to his nurse
به تدریج نسبت به پرستار خود دلبستگی پیدا کرد.

4. the boat's ribs are attached to the keel
دنده های قایق به ته تیر وصل اند.

5. this seatbelt can be attached and detached easily
این کمربند ایمنی به آسانی بسته و باز می شود.

6. a pretentious fraud who has attached himself to poets and artists
شیاد متظاهری که خود را به شعرا و هنرمندان چسبانده است

7. a wooden table with benches attached to it
میز چوبی با نیمکت هایی که به آن متصل هستند

8. an offer of help with no strings attached
پیشنهاد کمک بدون قید و شرط

9. this offshoot grows its own roots while still attached to the parent tree
این گیاه نورس در حالی که هنوز به درخت مادر وصل است شروع به ریشه دواندن می کند.

10. a book on the cover of which a picture had been attached
کتابی که روی جلد آن عکس چسبانده شده بود

11. The gadget can be attached to any vertical surface.
[ترجمه گوگل]گجت را می توان به هر سطح عمودی متصل کرد
[ترجمه ترگمان]این ابزار می تواند به هر سطح عمودی متصل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is greatly attached to his children.
[ترجمه گوگل]او به فرزندانش بسیار وابسته است
[ترجمه ترگمان]خیلی به بچه هایش علاقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A tag was attached to each article.
[ترجمه گوگل]به هر مقاله یک برچسب پیوست شد
[ترجمه ترگمان]برچسبی متصل به هر مقاله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was considerable kudos attached to being on the advisory board.
[ترجمه گوگل]ستایش قابل توجهی برای حضور در هیئت مشاور وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در این مورد احترام زیادی قائل بودند که به هیات مشورتی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mary was attached to her brother.
[ترجمه گوگل]مریم به برادرش وابسته بود
[ترجمه ترگمان]مری به برادرش علاقه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We've grown very attached to this village and wouldn't want to move.
[ترجمه behnam7] ما خیلی به این روستا وابسته شده ایم و نمیخواهیم جا به جا شویم
|
[ترجمه گوگل]ما خیلی به این روستا وابسته شده ایم و نمی خواهیم حرکت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما به این روستا خیلی علاقه داریم و دوست نداریم حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I attached a photo to my application form.
[ترجمه گوگل]من یک عکس به فرم درخواست خود پیوست کردم
[ترجمه ترگمان]من یک عکس به فرم درخواست خود ضمیمه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The children are very attached to their grandparents.
[ترجمه گوگل]بچه ها خیلی به پدربزرگ و مادربزرگشان وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]بچه ها خیلی به پدر و مادر بزرگشان علاقه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته (صفت)
relative, subordinate, associate, adjective, relevant, affiliate, dependent, related, interdependent, attached, attendant, akin, federate, appurtenant, germane

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

ملازم (صفت)
assiduous, attached, attending, inherent, inseparable

دلبسته (صفت)
attached

مربوط (صفت)
relative, relevant, dependent, related, attached, connected, pertaining, linked, pertinent, depending, coherent

متعلق (صفت)
dependent, attached, belonging, depending

علاقمند (صفت)
attached, fond, interested, concerned

تخصصی

[حسابداری] پیوست ؛ ضمیمه

انگلیسی به انگلیسی

• bound, fastened; annexed
if you are attached to someone or something, you are very fond of them.

پیشنهاد کاربران

وابسته. دلبسته
وابسته، گره خورده، جدانشدنی
"He is attached to his house"
�از خونش دل نمیکنه�
متصل
مرتبط
joined or connected to something.
ضمیمه، متصل
به همراه دارند
پیوسته
چسبیده است
Ingenuity traveled to the red planet attached to the belly of nasa's pe severance rover
نبوغ سفر کرد به سیاره سرخ که چسبیده بود به شکم مریخ نورد استقامت ناسا
Put together
Tie
The opposite of unattached
همیشه
interested
اضافه کردن
به معنی وصل، متصل
Link - join
چسبیده، ملحق، منضم، ضمیمه شده، الصاق شده، الصاقی
وصل ، متصل
دلبسته متعلق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس