atrophy

/ˈætrəfi//ˈætrəfi/

معنی: لاغری، ضعف بنیه، نقصان قوهء نامیه، لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن
معانی دیگر: خشکانج، هزال، ناپروری، (در مورد بافت ها و اندام ها) تحلیل رفتن، کوچک و کم نیرو شدن، نحیف شدن، تحلیل بردن، تضعیف کردن، پلاسیده کردن، طب لاغری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: atrophies
(1) تعریف: a gradual wasting away of a body part, esp. from insufficient use or nourishment.

- After your surgery, you will have to begin exercise to prevent atrophy of your muscles.
[ترجمه گوگل] پس از جراحی، باید ورزش را برای جلوگیری از آتروفی عضلات خود شروع کنید
[ترجمه ترگمان] بعد از عمل جراحی باید ورزش کنید تا از لاغر شدن عضلات خود جلوگیری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any degeneration or wasting away.

- He condemned what he sees as moral atrophy in our society.
[ترجمه گوگل] او آنچه را که به عنوان انحراف اخلاقی در جامعه ما می بیند، محکوم کرد
[ترجمه ترگمان] او آنچه را که او به عنوان atrophy اخلاقی در جامعه ما می بیند محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: atrophies, atrophying, atrophied
• : تعریف: to cause to waste away.
متضاد: strengthen

- Disuse atrophied her arm.
[ترجمه گوگل] دیسوز بازوی او را آتروفی کرد
[ترجمه ترگمان] disuse بازویش را تحلیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: atrophic (adj.)
• : تعریف: to waste away.
متضاد: flourish, strengthen

- After the accident, the muscles in her legs atrophied.
[ترجمه گوگل] پس از تصادف، عضلات پاهای او تحلیل رفت
[ترجمه ترگمان] بعد از تصادف، عضلات پایش تحلیل رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. muscles that are not used will atrophy
عضلاتی که به کار گرفته نمی شوند کوچک و ضعیف می شوند.

2. a disuse of the muscles will cause their atrophy
به کار نبردن عضلات موجب خشک شدن آنها می شود.

3. An ability may atrophy if it is not used.
[ترجمه گوگل]یک توانایی در صورت عدم استفاده ممکن است آتروفی شود
[ترجمه ترگمان]اگر مورد استفاده قرار نگیرد، توانایی لاغر شدن ممکن است لاغر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Memory can atrophy through lack of use.
[ترجمه گوگل]حافظه ممکن است در اثر عدم استفاده آتروفی شود
[ترجمه ترگمان]حافظه می تواند دچار کمبود مصرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Increased basal serum gastrin is related to both atrophy and H pylori infection but not to ageing perse.
[ترجمه گوگل]افزایش گاسترین سرم پایه هم به آتروفی و ​​هم با عفونت هلیکوباکتر پیلوری مرتبط است، اما به پیری پرز مربوط نمی شود
[ترجمه ترگمان]افزایش basal سرم به عفونت atrophy و H مربوط است اما به پیری زودرس مربوط نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. However, acid secretion in old subjects without atrophy was not different to that in young subjects, irrespective of H pylori status.
[ترجمه گوگل]با این حال، ترشح اسید در افراد مسن بدون آتروفی با افراد جوان، صرف نظر از وضعیت هلیکوباکتر پیلوری، تفاوتی نداشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، ترشح اسید در موضوعات قدیمی، بدون توجه به وضعیت H
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Using multiple linear regression analysis, gastritis with atrophy was the only factor that had an independent negative effect on acid secretion.
[ترجمه گوگل]با استفاده از تحلیل رگرسیون خطی چندگانه، گاستریت همراه با آتروفی تنها عاملی بود که تأثیر منفی مستقلی بر ترشح اسید داشت
[ترجمه ترگمان]با استفاده از آنالیز رگرسیون خطی چندگانه، gastritis با atrophy تنها عاملی بود که تاثیر منفی مستقل بر ترشح اسید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Atrophy, which is closely related to H pylori infection, is associated with a decline in acid secretion.
[ترجمه گوگل]آتروفی که ارتباط نزدیکی با عفونت هلیکوباکتر پیلوری دارد، با کاهش ترشح اسید همراه است
[ترجمه ترگمان]atrophy، که ارتباط نزدیکی با عفونت H pylori دارد، با کاهش ترشح اسید همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Gastritis with atrophy and the consequent loss of acid mediated inhibition of gastrin release contributes most to this increase.
[ترجمه گوگل]گاستریت همراه با آتروفی و ​​در نتیجه از دست دادن مهار ترشح گاسترین به واسطه اسید، بیشترین سهم را در این افزایش دارد
[ترجمه ترگمان]gastritis با لاغر شدن و از دست رفتن متعاقب بازدارنده غیر مستقیم اسید، بیشتر به این افزایش کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pattern is allowed to atrophy through disuse.
[ترجمه گوگل]این الگو از طریق عدم استفاده مجاز است آتروفی شود
[ترجمه ترگمان]این الگو مجاز است که atrophy را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Increased basal serum gastrin is related to atrophy and to infection with H pylori.
[ترجمه گوگل]افزایش گاسترین سرم پایه با آتروفی و ​​عفونت با هلیکوباکتر پیلوری مرتبط است
[ترجمه ترگمان]افزایش basal سرم به لاغر شدن و عفونت با H pylori مربوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Atrophy in group C alleviated and bacterial translocation rate declined ( 3 5 % ) .
[ترجمه گوگل]آتروفی در گروه C کاهش یافت و میزان انتقال باکتری کاهش یافت (3 5 درصد)
[ترجمه ترگمان]کاهش در گروه سی رفع شده و کاهش باکتری (۳ درصد)کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. AIM: To study the atrophy and apoptosis effect of flutamide (Flu) and 2 hydroxyflutamide (HF) on the benign prostatic hypertrophy (BPH) of rats.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اثر آتروفی و ​​آپوپتوز فلوتامید (آنفولانزا) و 2 هیدروکسی فلوتامید (HF) بر هیپرتروفی خوش خیم پروستات (BPH) موش صحرایی
[ترجمه ترگمان]به منظور بررسی the و اثر آپوپتوز flutamide (Flu)و ۲ hydroxyflutamide (HF)در the خوش خیم hypertrophy (BPH)موش های صحرایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Conclusion In the plastic surgery of moderate ocular atrophy or microphthalmus, heart Dacron graft is safe and effective.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری در جراحی پلاستیک آتروفی چشمی متوسط ​​یا میکروفتالموس، پیوند داکرون قلب ایمن و موثر است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری در عمل جراحی پلاستیک متوسط یا لاغر به طور متوسط، پیوند قلب به صورت ایمن و موثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cultural life of the country will sink into atrophy unless more writers and artists emerge.
[ترجمه گوگل]زندگی فرهنگی کشور در انحطاط فرو خواهد رفت مگر اینکه نویسندگان و هنرمندان بیشتری ظهور کنند
[ترجمه ترگمان]حیات فرهنگی این کشور در atrophy غرق خواهد شد مگر آنکه نویسندگان و هنرمندان بیشتری پدیدار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لاغری (اسم)
impotence, impotency, angularity, emaciation, atrophy, maceration

ضعف بنیه (اسم)
atrophy

نقصان قوهء نامیه (اسم)
atrophy

لاغر شدن (فعل)
atrophy

لاغر کردن (فعل)
attenuate, thin, atrophy, macerate, emaciate, slenderize

خشک شدن (فعل)
atrophy, become dry, shrivel, fade, wither, parch

تخصصی

[علوم دامی] آتروفی ؛ به تحلیل یا کاهش اندازه یک سلول، بافت عضو، یا قسمتی از بدن گفته می شود.
[زمین شناسی] لاغری، ضعفبنیه، نقصانقوهءنامیه، لاغرکردن، خشکشدن، لاغر شدن
[بهداشت] کوچک شدن - تحلیل رفتن

انگلیسی به انگلیسی

• wasting away, degeneration of a body part (medicine)
waste away, degenerate (medicine)
if a muscle or part of the body atrophies or is atrophied, it decreases in size or strength, often as a result of illness; a formal word. verb here but can be used as an uncount noun. e.g. ...physical atrophy of the optic nerves.
if something atrophies or is atrophied, it decreases in size or strength; a formal word. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. their society is in a state of atrophy.

پیشنهاد کاربران

در بیماری های پوستی به کاهش در حجم اپیدرم پوست گفته میشود مانند پوست پیر شده به علت از دست دادن بافت درم و چربی
۱. تحلیل رفتن. پلاسیدن. پلاسیده شدن. تضعیف شدن. رو به تباهی گذاشتن ۲. تحلیل بردن. تضعیف کردن. پلاسیده کردن // ۱. {پزشکی} پلاسیدگی. آتروفی ۲. {مجازی} انحطاط
مثال:
Muscles that are not used will atrophy.
عضلاتی که مورد استفاده قرار نمی گیرند تحلیل می روند {و ضعیف می شوند. }
زوال، تخریب، پوسیدگی
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : a/troph/y ✅ تلفظ واژه: Ā - trō - fē ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: آتروفی: تحلیل بافت ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی: -
[پزشکی] آتروفی: تحلیل بافت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : atrophy
✅️ اسم ( noun ) : atrophy
✅️ صفت ( adjective ) : atrophied
✅️ قید ( adverb ) : _
atrophy : تحلیل رفتن
muscles lose mass through a preocess called atrophy. ماهیچه در اثر فرایند "تحلیل" حجمش را از دست می دهد .
atrophy ( پزشکی )
واژه مصوب: کاهیدگی
تعریف: تحلیل‏رفتگی یاخته یا بافت یا عضوی که رشد بهنجار داشته است
کاهش بافت عضلانی که قحطی و گرسنگی کشیدن طولانی مدت، یکی از دلایلشه
پلاسیده
ازبین رفته
To atrophy
تحلیل رفتن قوا یا اندازه چیزیی مثلا تحلیل رفتن عضله ها در بع علت عدم تحرک
Once you wait for the thoughts of rationalization to take over your gut, your wisdom begins to atrophy and eventually die
تحلیل رفتن
تضعیف
[پزشکی] :تحلیل رفته
کاهیدگی ، کاهش یافتگی
[پزشکی]
بافت کاهیدگی/کاهش یافتگی
کاهیدگی/کاهش یافتگی بافت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس