اسم ( noun )
• (1) تعریف: the mass of gases surrounding the earth or any other celestial body.
- The ozone layer is a part of the Earth's atmosphere.
[ترجمه تتو] گو مخو|
[ترجمه Death:] ازون لایه ای از بخش زمین است|
[ترجمه گوگل] لایه اوزون بخشی از جو زمین است[ترجمه ترگمان] لایه اوزون بخشی از اتمسفر زمین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the air of a particular place.
• مشابه: air, ambiance, complexion
• مشابه: air, ambiance, complexion
- The atmosphere is stuffy in the basement.
[ترجمه گوگل] جو در زیرزمین خفه است
[ترجمه ترگمان] اتمسفر در زیر زمین خفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتمسفر در زیر زمین خفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any pervasive mood or tone that is found within a place or among a group.
• مشابه: climate, complexion, tone
• مشابه: climate, complexion, tone
- She likes a restaurant with an elegant atmosphere.
[ترجمه گوگل] او رستورانی با فضایی زیبا را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] اون از یه رستوران با یه محیط شیک خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون از یه رستوران با یه محیط شیک خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The atmosphere in the exam room was tense.
[ترجمه صالح] فضای اتاق امتحان مشتنج بود|
[ترجمه گوگل] جو اتاق امتحان متشنج بود[ترجمه ترگمان] فضای اتاق امتحان سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The thefts from the locker room created an atmosphere of suspicion among the players.
[ترجمه گوگل] دزدی هایی که از رختکن انجام می شد فضای بدگمانی را در بین بازیکنان ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] دزدی از رخت کن فضای سوظن بین بازیکنان را ایجاد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دزدی از رخت کن فضای سوظن بین بازیکنان را ایجاد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید