at times

/æt taɪmz//æt taɪmz/

گهگاه، گاه به گاه، برخی از اوقات، گاه گاهی

جمله های نمونه

1. The will to survive is extraordinary and at times overwhelming, capable of fashioning some form of normality even out of the darkest hour.
[ترجمه گوگل]اراده برای زنده ماندن خارق‌العاده و در مواقعی طاقت فرسا است و می‌تواند نوعی از عادی بودن را حتی در تاریک‌ترین ساعت شکل دهد
[ترجمه ترگمان]اراده زنده ماندن فوق العاده و گاهی سخت است، که قادر به شکل دادن برخی از شکل زندگی عادی حتی خارج از تاریک ترین لحظات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Life is sad at times, but it is up to you to make your own life happy.
[ترجمه گوگل]زندگی گاهی غم انگیز است، اما این به شما بستگی دارد که زندگی خود را شاد کنید
[ترجمه ترگمان]زندگی گاهی غم انگیز است، اما این بستگی به شما دارد که زندگی خودتان را شاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Instability may arise at times of change.
[ترجمه گوگل]بی ثباتی ممکن است در زمان تغییر ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی ممکن است در زمان تغییر بوجود آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At times he would be absent for a couple of days.
[ترجمه گوگل]گاه چند روزی غیبت می کرد
[ترجمه ترگمان]گاهی برای چند روز غایب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At times I am a thoroughly bad egg.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من یک تخم مرغ کاملا بد هستم
[ترجمه ترگمان]گاهی من تخم مرغ بدی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was quite rough at times, and she was seasick.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات خیلی سخت بود و او دریازده بود
[ترجمه ترگمان]دوران سختی بود و او دریا زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These two aims are not always mutually complementary: at times they conflict.
[ترجمه گوگل]این دو هدف همیشه مکمل یکدیگر نیستند: گاهی اوقات با هم تضاد دارند
[ترجمه ترگمان]این دو هدف همیشه مکمل یکدیگر نیستند: گاهی اوقات آن ها تعارض دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At times, the heat was barely tolerable.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات گرما به سختی قابل تحمل بود
[ترجمه ترگمان]گاهی گرما قابل تحمل نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I feel happy at times we have had angry words but these have been kissed away.
[ترجمه گوگل]من گاهی اوقات احساس خوشحالی می کنم که کلمات خشمگینانه ای داشته ایم اما آنها را بوسیده اند
[ترجمه ترگمان]گاهی احساس خوشبختی می کنم که این کلمات را از زبان ما شنیده و او را بوسیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He can be rather moody at times.
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات می تواند نسبتاً بد خلق باشد
[ترجمه ترگمان]او گاهی اوقات کمی کج خلق و عبوس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her attitude is imperious at times.
[ترجمه گوگل]نگرش او در مواقعی مستبدانه است
[ترجمه ترگمان]رفتارش گاهی آمرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The work gets a bit dull at times.
[ترجمه گوگل]کار گاهی کمی کسل کننده می شود
[ترجمه ترگمان]این کار گاهی کمی خسته کننده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She has an authoritative manner that at times is almost arrogant.
[ترجمه گوگل]او رفتاری مقتدرانه دارد که گاهی اوقات تقریباً متکبر است
[ترجمه ترگمان]او رفتاری مقتدرانه دارد که گاهی هم متکبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He can be very obstinate at times.
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات می تواند بسیار لجباز باشد
[ترجمه ترگمان]گاهی می تواند خیلی کله شق باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I found Ben's cynicism wearing at times.
[ترجمه گوگل]بدبینی بن را در بعضی مواقع پوشیده دیدم
[ترجمه ترگمان]من cynicism \"بن\" رو چندین بار پوشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• sometimes, from time to time, now and then

پیشنهاد کاربران

گه‎گاهی، گاهی، بعضی وقت ها
هم‎معنی با:
off and on
on and off
on - off
( every ) now and then/again
every so often
( every ) once in a while
from time to time
on occasion ( s )
Occasionally
Intermittently
on - again, off - again
این ۵ عبارت دقیقا هم معنی هستند:
Sometimes
Every now and then
From time to time
At times
Occasionly
در مواردی
برخی اوقات، بعضی وقتها، بعضی مواقع، گاهی اوقات، گاهی مواقع
پاره ای از اوقات
every once in a while=
Sometimes
هراز گاهی
گاهی اوقات
به ندرت
گاهی - بعضی وقت ها - گاه گاهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس