در همین گیر و دار
یک زمانی
برای گذشته بکار میره
At one point , men's make upping was a custom.
برای گذشته بکار میره
یک لحظه. یک دفعه. یک آن
At one point , I thought he was going to burst into tears.
یک دفعه فکر کردم او می خواهد اشک بریزد.
یک دفعه فکر کردم او می خواهد اشک بریزد.
در یک لحظه
در برهه ای از زمان
در یک آن
در برهه ای از زمان
در یک آن
در یک مقطع
●در این ( آن ) میان، یهویی اون وسط، یه جایی ( از نظر زمانی در خلال یک روند )
به معنی �در آن بین، در آن میان، یک جاهایی، میان آن همه گیر و دار� هم میتواند باشد.
یک ) یکبار، یک زمانی، یک وقتی
این اصطلاح زمانی به کار می رود که قصد داریم خاطره یا داستانی نقل کنیم، مثلا:
یک زمانی ما دانشجو بودیم. . .
دو ) یک آن، یک لحظه
گاهی وسط یک رویداد، [نه اول یا آخر آن] یک اتفاق می افتد، آن وقت از این عبارت استفاده می کنیم، مثلا:
... [مشاهده متن کامل]
یک آن میکروفون قطع شد!
این اصطلاح زمانی به کار می رود که قصد داریم خاطره یا داستانی نقل کنیم، مثلا:
یک زمانی ما دانشجو بودیم. . .
دو ) یک آن، یک لحظه
گاهی وسط یک رویداد، [نه اول یا آخر آن] یک اتفاق می افتد، آن وقت از این عبارت استفاده می کنیم، مثلا:
... [مشاهده متن کامل]
یک آن میکروفون قطع شد!
یه جا، یه جای کار، یه زمانی ( برای توصیف یک بازه خاص بین ابتدا و آخر یک ماجرا یا فیلم )
At one point in the movie, Tom Cruise was riding a motorcycle.
At one point we stopped at a gas station.
از یک نقطه نظر
یکباره، به یکباره، در یک آن
در یک مرحله
در یک زمانی
زمانی
در یک زمانی
زمانی
در یک دوره ( معمولا یک دوره ی زمانی کوتاه و نامشخص )
در context متفاوت معنی گوناگون داره می تون � در آین شرایط ، این جوری , ودر جای دیگر معنی �تو این گیرو داد �. تر جمه کرد
یک لحظه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)