• : تعریف: after a long time or wait; finally. • مترادف: finally • مشابه: at length, eventually
جمله های نمونه
1. The snail slides up the tower at last though the swallow mounteth it sooner.
[ترجمه گوگل]حلزون بالاخره از برج می لغزد هر چند پرستو زودتر بر آن سوار می شود [ترجمه ترگمان]به هر حال، حلزون زودتر از برج پایین می لغزد، هر چند که زودتر آن را قورت می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. They that live longest must die at last.
[ترجمه مهدی] کسانی که زندگی طولانی تری دارند هم بالاخره میمیرند.
|
[ترجمه گوگل]آنهایی که بیشتر عمر می کنند بالاخره باید بمیرند [ترجمه ترگمان]آن ها دیگر باید زنده بمانند، بالاخره باید بمیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Long looked for comes at last.
[ترجمه گوگل]مدتها دنبالش می آمد بالاخره [ترجمه ترگمان]بالاخره به آن نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He managed to squeeze through the crowd at last.
[ترجمه گوگل]بالاخره توانست از میان جمعیت بفشرد [ترجمه ترگمان]سرانجام موفق شد از میان جمعیت بگذرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. At last he was hunted down and killed by hanging.
[ترجمه گوگل]سرانجام او را شکار کردند و به دار آویختند [ترجمه ترگمان]سرانجام شکار شده و با آویخته شدن به قتل رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. At last I was able to work undisturbed.
[ترجمه گوگل]بالاخره توانستم بدون مزاحمت کار کنم [ترجمه ترگمان]بالاخره توانستم بدون مزاحمت کار کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. At last the rain began to ease off.
[ترجمه گوگل]بالاخره بارون کم شد [ترجمه ترگمان]سرانجام باران به خاموشی گرایید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Who could forget his speech at last year's party?
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند سخنرانی او در مهمانی سال گذشته را فراموش کند؟ [ترجمه ترگمان]چه کسی می توانست سخنرانی او را در مهمانی سال گذشته فراموش کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. At last they ceased working for lack of capital.
[ترجمه گوگل]سرانجام به دلیل کمبود سرمایه دست از کار کشیدند [ترجمه ترگمان]سرانجام به علت کمبود سرمایه دست از کار کشیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. At last,my voice feels like sniffling.
[ترجمه گوگل]بالاخره صدایم شبیه خفه شدن است [ترجمه ترگمان]بالاخره صدایم با هق هق گریه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. At last the guests began to arrive.
[ترجمه گوگل]بالاخره مهمانان شروع به آمدن کردند [ترجمه ترگمان]سرانجام مهمانان وارد شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I've finished my essay at last!
[ترجمه گوگل]بلاخره انشامو تموم کردم! [ترجمه ترگمان]بالاخره مقاله خود را تمام کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They've installed the new computer network at last.
[ترجمه گوگل]آنها بالاخره شبکه کامپیوتری جدید را نصب کردند [ترجمه ترگمان]آن ها سرانجام شبکه کامپیوتر جدید را نصب کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. At last he lucked out and made good money.
[ترجمه گوگل]در نهایت او شانس آورد و پول خوبی به دست آورد [ترجمه ترگمان]سرانجام شانس آورد و پول خوبی به دست آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. At last, a 5-0 victory gives England's supporters something to shout about.
[ترجمه گوگل]در نهایت، پیروزی 5-0 به هواداران انگلیس چیزی برای فریاد زدن داد [ترجمه ترگمان]سرانجام، پیروزی ۵ بر ۰ به حامیان انگلستان چیزی برای فریاد زدن می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• lastly, eventually; finally
پیشنهاد کاربران
نهایتا
Soon . بالاخره ، در نهایت .
بعد از این همه وقت
عاقبت
بالاخره At last the guests began to arrive
قطعا، حتما
سرانجام
چه عجب!
در آخر در پایان
بعد از مدتها بعد یه مدت At long last بعد یه مدت طولانی، بالاخره بعد از مدتها. . .