asymmetrical

/ˌesəˈmetrɪkl̩//ˌeɪsɪˈmetrɪkl̩/

معنی: بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، بی قرینه
معانی دیگر: asymmetric نامتقارن

جمله های نمونه

1. The relationship is of long duration and is asymmetrical.
[ترجمه گوگل]رابطه طولانی مدت و نامتقارن است
[ترجمه ترگمان]این رابطه مدت زیادی است و نامتقارن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The reciprocity is asymmetrical and in consequence it has a proclivity for extending outwards into a network.
[ترجمه گوگل]رابطه متقابل نامتقارن است و در نتیجه تمایلی برای گسترش به بیرون در یک شبکه دارد
[ترجمه ترگمان]عمل متقابل نامتقارن است و در نتیجه یک proclivity برای گسترش به سمت بیرون در یک شبکه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Most people's faces are asymmetrical.
[ترجمه گوگل]صورت اکثر افراد نامتقارن است
[ترجمه ترگمان]بیشتر چهره های مردم بی قرینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The design of the house is consciously asymmetrical with a large tower at one end.
[ترجمه گوگل]طراحی خانه به طور آگاهانه نامتقارن با یک برج بزرگ در یک انتهای آن است
[ترجمه ترگمان]طراحی خانه آگاهانه با یک برج بزرگ در یک طرف نامتقارن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They've got asymmetrical haircuts, wire-rimmed specs, an earring or two.
[ترجمه گوگل]آنها مدل موی نامتقارن، مشخصات سیمی، یک یا دو گوشواره دارند
[ترجمه ترگمان]موهای کوتاه کوتاه، عینک wire، گوشواره یا دوتا گوشواره دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are, of course, exceptions to this, but asymmetrical pieces are uncommon.
[ترجمه گوگل]البته استثناهایی در این مورد وجود دارد، اما قطعات نامتقارن غیر معمول هستند
[ترجمه ترگمان]البته، استثنا در این مورد وجود دارد، اما pieces نامتقارن غیرمعمول هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is sometimes known as an asymmetrical display.
[ترجمه گوگل]این گاهی اوقات به عنوان یک نمایشگر نامتقارن شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]این حالت گاهی به عنوان یک نمایش نامتقارن شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On her lips-a burst of crimson asymmetrical skeptical fleshy business-and-dream sensuality-the cigarette scorching away at the tip.
[ترجمه گوگل]روی لب‌هایش- انفجاری از قرمزی نامتقارن و مشکوک به تجارت و رویاهای حسی- سیگاری که از نوک آن می‌سوزد
[ترجمه ترگمان]بر لب های او - ترکیبی از تجارت asymmetrical و skeptical - و - رویای شهوانی - سیگار در نوک نوک آن را می سوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Symmetrical surgery was superior to asymmetrical surgery in obstruction of binocular vision function.
[ترجمه گوگل]در انسداد عملکرد بینایی دوچشمی، جراحی متقارن نسبت به جراحی نامتقارن برتری داشت
[ترجمه ترگمان]جراحی symmetrical نسبت به عمل نامتقارن در ممانعت از عملکرد بینایی binocular برتری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In profile, the syncline is asymmetrical and called inclined fold.
[ترجمه گوگل]در نیمرخ ناودیس نامتقارن است و چین مایل نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]در پروفایل، the نامتقارن است و مایل نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the asymmetrical applications, the plane of the cables is at the edge of the walkway.
[ترجمه گوگل]در کاربردهای نامتقارن، صفحه کابل ها در لبه راهرو قرار دارد
[ترجمه ترگمان]در برنامه های نامتقارن، صفحه کابل ها در لبه پیاده رو قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Unlike Chess or Checkers, Tafl is an asymmetrical strategy game.
[ترجمه گوگل]بر خلاف شطرنج یا چکرز، تافل یک بازی استراتژی نامتقارن است
[ترجمه ترگمان]برخلاف شطرنج یا Checkers، Tafl یک بازی استراتژی نامتقارن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Asymmetrical cell division is a process by which a cell gives rise to two different daughter cells through the unequal inheritance of specific molecules.
[ترجمه گوگل]تقسیم سلولی نامتقارن فرآیندی است که طی آن یک سلول از طریق توارث نابرابر مولکول‌های خاص، دو سلول دختر متفاوت را ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]تقسیم سلولی Asymmetrical فرآیندی است که در آن یک سلول از طریق وراثت نابرابر مولکول ها به دو سلول دختر مختلف افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The cross asymmetrical distribution of P-VEPs appears in most of the patients with bitemperal hemianopia.
[ترجمه گوگل]توزیع نامتقارن متقاطع P-VEPs در اکثر بیماران مبتلا به همیانوپی دم‌مترال ظاهر می‌شود
[ترجمه ترگمان]توزیع نامتقارن متقاطع P - VEPs در بیشتر بیماران با bitemperal hemianopia ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Asymmetrical lacing design for extra pizazz and a snug fit.
[ترجمه گوگل]طراحی توری نامتقارن برای پیتزای اضافی و تناسب راحت
[ترجمه ترگمان]طراحی گره زدن برای pizazz اضافی و یک تناسب راحت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی تناسب (صفت)
antic, grotesque, disproportionate, asymmetrical, asymmetric, incommensurate, baroque

نامتقارن (صفت)
asymmetrical, asymmetric

غیر متقارن (صفت)
asymmetrical, asymmetric, unsymmetrical

بی قرینه (صفت)
asymmetrical, asymmetric, lopsided

تخصصی

[برق و الکترونیک] نامتقارن بدون تقارن .
[ریاضیات] نامتقارن، ناهمال

انگلیسی به انگلیسی

• not symmetrical, lacking balance and proportion
something that is asymmetrical has two sides or halves that are different.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
Her outfit is intentionally asymmetrical, with one side longer than the other.
In a discussion about art, someone might comment, “The artist used asymmetrical composition to create visual interest. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A designer might describe a piece of furniture as “asymmetrical, “asymmetrical, with one armrest higher than the other. ”

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : asymmetry
✅️ صفت ( adjective ) : asymmetric / asymmetrical
✅️ قید ( adverb ) : asymmetrically
نا متقارن، کج و خل، قِناس، کج و کوله
What the fuck am I looking at? Rolling asymmetrical fuck hog trash
asymmetrical warfare
جنگ نابرابر
نامتقارن
asymmetrical tread = عاج نامتقارن ( در مورد تایر )
نا متوازن ، نابرابر
a پیشوند منفی ساز است
نامساوی

بپرس