صفت ( adjective )
مشتقات: astutely (adv.), astuteness (n.)
مشتقات: astutely (adv.), astuteness (n.)
• : تعریف: keen in understanding and judgment; shrewd.
• متضاد: gullible, obtuse, stupid
• مشابه: calculating, canny, clearheaded, discerning, incisive, intelligent, knowing, perspicacious, sharp, shrewd, smart, subtle
• متضاد: gullible, obtuse, stupid
• مشابه: calculating, canny, clearheaded, discerning, incisive, intelligent, knowing, perspicacious, sharp, shrewd, smart, subtle
- Complicated legal issues are involved, and you'll need an astute lawyer if you have any hope of winning.
[ترجمه گوگل] مسائل حقوقی پیچیده ای درگیر است و اگر امیدی به برنده شدن دارید به یک وکیل زیرک نیاز دارید
[ترجمه ترگمان] مسایل قانونی پیچیده درگیر هستند، و اگر امیدی به برنده شدن دارید، به یک حقوقدان زیرک نیاز خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مسایل قانونی پیچیده درگیر هستند، و اگر امیدی به برنده شدن دارید، به یک حقوقدان زیرک نیاز خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor was impressed with the student's astute interpretation of the essay.
[ترجمه گوگل] استاد تحت تأثیر تفسیر زیرکانه دانشجو از این مقاله قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] استاد تحت تاثیر تفسیر زیرکانه دانشجو از این مقاله قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد تحت تاثیر تفسیر زیرکانه دانشجو از این مقاله قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید