astonish

/əˈstɑːnɪʃ//əˈstɒnɪʃ/

معنی: گیج کردن، متحیر کردن، مات کردن، خیره کردن، مبهوت کردن، متعجب ساختن، سرگشته کردن
معانی دیگر: شگفت زده کردن، هاج وواج کردن، هاج کردن، حیران کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: astonishes, astonishing, astonished
مشتقات: astonishedly (adv.), astonishingly (adv.), astonishment (n.)
• : تعریف: to fill, suddenly, with great surprise or amazement.
مترادف: amaze, astound, dumbfound, stun
مشابه: baffle, bewilder, bowl over, confuse, daze, dazzle, flabbergast, petrify, surprise

- His coolness in a crisis astonished me.
[ترجمه شان] خونسردی او ، در جریان یک بحران ، مرا شگفت زده کرد.
|
[ترجمه گوگل] خونسردی او در بحران مرا متحیر کرد
[ترجمه ترگمان] خونسردی او در یک بحران، مرا متعجب ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. mark twain said, "do good, you will gratify a few and astonish the rest"!
مارک تواین گفت: ((نیکی کن،معدودی را ممنون و بقیه را متحیر خواهی کرد!))

2. We were astonished to find the temple still in its original condition.
[ترجمه گوگل]ما شگفت زده شدیم که معبد را هنوز در وضعیت اولیه خود یافتیم
[ترجمه ترگمان]ما تعجب کردیم که معبد هنوز در وضعیت اصلی اش هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was astonished when I heard the hospital had burnt down.
[ترجمه گوگل]وقتی شنیدم بیمارستان سوخته تعجب کردم
[ترجمه ترگمان]وقتی شنیدم بیمارستان از بین رفته، تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new houses have been built with astonishing speed.
[ترجمه گوگل]خانه های جدید با سرعت شگفت انگیزی ساخته شده اند
[ترجمه ترگمان]خانه های جدید با سرعت شگفتانگیز ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We were astonished at the news of Joan's sudden death.
[ترجمه گوگل]ما از خبر مرگ ناگهانی جوآن شگفت زده شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از شنیدن خبر مرگ ناگهانی جون شگفت زده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was astonished that he was not an Englishman.
[ترجمه گوگل]تعجب کردم که او یک انگلیسی نیست
[ترجمه ترگمان]تعجب کردم که مرد انگلیسی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Saunders said his guest was astonished to find pleasant public parks, nice streets and well-kept houses.
[ترجمه گوگل]ساندرز گفت که میهمانش از پیدا کردن پارک‌های عمومی دلپذیر، خیابان‌های زیبا و خانه‌های مرتب شگفت‌زده شد
[ترجمه ترگمان]ساندرز گفت که مهمان او از یافتن پارک های عمومی دلپذیر، خیابان های خوب و خانه های خوب شگفت زده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It astonished her that he was able to survive.
[ترجمه گوگل]او را شگفت زده کرد که او توانست زنده بماند
[ترجمه ترگمان]او را متعجب کرد که می تواند جان سالم به در ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She ran 100m in an astonishing seconds.
[ترجمه گوگل]او 100 متر را در یک ثانیه خیره کننده دوید
[ترجمه ترگمان]او بیش از ۱۰۰ ثانیه طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I find it absolutely astonishing that you didn't like it.
[ترجمه گوگل]من کاملاً شگفت انگیز است که شما آن را دوست نداشتید
[ترجمه ترگمان]واقعا تعجب می کنم که تو خوشت نمی اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ease with which she learns languages is astonishing.
[ترجمه گوگل]سهولت او در یادگیری زبان ها شگفت انگیز است
[ترجمه ترگمان]آن راحتی که زبان یاد می گیرد شگفتانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was astonished at his vehemence.
[ترجمه گوگل]او از تندخویی او شگفت زده شد
[ترجمه ترگمان]از شدت هیجان او متعجب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The astonishing similarity between my brother and my first-born son.
[ترجمه گوگل]شباهت حیرت انگیز برادرم و پسر اولم
[ترجمه ترگمان]شباهت های حیرت انگیز بین برادرم و پسر first
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was quite astonished at his rudeness.
[ترجمه گوگل]او از بی ادبی او کاملا متحیر شده بود
[ترجمه ترگمان]از بی ادبی او یکه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She looked astonished when she heard the news.
[ترجمه گوگل]با شنیدن این خبر متحیر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر را شنید، مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

متحیر کردن (فعل)
admire, wilder, astonish, dumbfound, dumfound

مات کردن (فعل)
confound, amaze, astonish, checkmate

خیره کردن (فعل)
amaze, astonish, blind, daze, dazzle, puzzle

مبهوت کردن (فعل)
amaze, astonish, disconcert, astound, flabbergast, transfix

متعجب ساختن (فعل)
surprise, amaze, astonish

سرگشته کردن (فعل)
astonish, puzzle, bewilder, perplex

انگلیسی به انگلیسی

• surprise, amaze
if something astonishes you, it surprises you very much.

پیشنهاد کاربران

متعجب کردن ، تعجب زده کردن
He rudeness astonished me
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : astonish
اسم ( noun ) : astonishment
صفت ( adjective ) : astonishing / astonished
قید ( adverb ) : astonishingly
شِگِفتیدن.
شگفتاندن کسی.
astonished
مات و متحیر شده
astonishing
شکفت آور
amaze
surprise
غافلگیر کردن/شدن

بپرس