assorted

/əˈsɔːrtəd//əˈsɔːtɪd/

معنی: مناسب، در خور، همه فن حریف، جور شده
معانی دیگر: گوناگون، از جورهای مختلف، به رنگ ها و اندازه ها (و غیره)ی مختلف ولی از یک نوع، دسته بندی شده، همسر، یار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of different kinds or sorts, collected together; variety.
مترادف: diverse, miscellaneous
مشابه: collected, heterogeneous, mixed, motley, multifarious, omnifarious, varied, various

- assorted fruits
[ترجمه گوگل] انواع میوه ها
[ترجمه ترگمان] انواع میوه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: placed according to some distinguishing characteristic; classified.
مترادف: classified, ranged, sorted
مشابه: arranged, selected

جمله های نمونه

1. books assorted solely on the basis of size
کتاب هایی که صرفا از نظر اندازه دسته بندی شده بودند

2. the assorted books on the table
کتاب های جورواجور روی میز

3. they assorted and classified the fossils
آنها سنگواره ها را جور و طبقه بندی کردند.

4. a poorly assorted pair
زن و شوهر ناجور

5. a small bunch of assorted wild flowers
دسته ی کوچکی از گل های وحشی گوناگون

6. The jar contained assorted hard candies.
[ترجمه گوگل]شیشه حاوی انواع آب نبات سخت بود
[ترجمه ترگمان]کوزه پر از آب نبات های سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has always assorted with men of his own age.
[ترجمه گوگل]او همیشه با مردان هم سن و سال خود معاشرت داشته است
[ترجمه ترگمان]همیشه با مردان سن و سال خودش جور در می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The meat is served with salad or assorted vegetables.
[ترجمه گوگل]گوشت با سالاد یا سبزیجات مختلف سرو می شود
[ترجمه ترگمان]گوشت با سالاد یا انواع مختلف سبزیجات سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There's a bag of assorted sweets on the table.
[ترجمه گوگل]کیسه ای از شیرینی های مختلف روی میز است
[ترجمه ترگمان]یک کیسه پر از آب نبات های مختلف روی میز هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The jumper comes in assorted colours.
[ترجمه گوگل]جامپر در رنگ های متنوع عرضه می شود
[ترجمه ترگمان]این jumper رنگارنگ به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Early in the welfare debate, assorted government agencies began putting it about that the teen-age birth rate was dropping.
[ترجمه ترگمان2] در اوایل بحث رفاه، سازمان های دولتی مختلف شروع به مطرح کردن این موضوع کردند که نرخ تولد نوزادان در حال کاهش است.
|
[ترجمه گوگل]در اوایل بحث رفاه، سازمان‌های دولتی مختلف شروع به بیان این موضوع کردند که نرخ زاد و ولد در سنین نوجوانی در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان]در ابتدای بحث رفاه، نهاده ای مختلف دولتی شروع به بیان این موضوع کردند که نرخ تولد نوجوانان در سنین نوجوانی در حال سقوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We ended up with about a dozen assorted gin, whisky and stout bottles.
[ترجمه گوگل]ما در نهایت با حدود یک دوجین جین، ویسکی و بطری های تنومند به دست آوردیم
[ترجمه ترگمان]به یک دوجین جین جین، ویسکی و بطری های بزرگ رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Plunging your hand into a pile of assorted implements can be hazardous.
[ترجمه گوگل]فرو بردن دست خود در انبوهی از وسایل مختلف می تواند خطرناک باشد
[ترجمه ترگمان]دست تو را به یک مشت ابزار برای کار انداختن ممکن است خطرناک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They strongly urge the assorted presidents, prime ministers and corporate chieftains to come without their staffs and guards.
[ترجمه گوگل]آنها قویاً از رؤسای جمهور، نخست وزیران و رؤسای شرکت های بزرگ می خواهند که بدون کارکنان و محافظان خود بیایند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت از روسای جمهور، نخست وزیران و روسای شرکت خواسته اند تا بدون کارکنان و ماموران خود بیایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Assorted tax breaks and other incentives may also be called for.
[ترجمه گوگل]معافیت های مالیاتی متنوع و مشوق های دیگر نیز ممکن است مورد نیاز باشد
[ترجمه ترگمان]کاهش معافیت های مالیاتی و مشوق های دیگر نیز ممکن است درخواست شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The children arrived back from the game with their assorted friends.
[ترجمه گوگل]بچه ها با دوستان مختلف خود از بازی برگشتند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با دوستان their از بازی بیرون آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

در خور (صفت)
appropriate, apt, fit, meet, proportionate, apposite, befitting, tailored, opportune, assorted, becoming, idoneous, congruous

همه فن حریف (صفت)
assorted, jack of all trades

جور شده (صفت)
assorted

تخصصی

[زمین شناسی] ناجور مناهماهنگ طبقه بندی یا دسته بندی شده.

انگلیسی به انگلیسی

• mixed, varied
a group of assorted things of a particular kind have different sizes, colours, or qualities.

پیشنهاد کاربران

1. مخلوط. متنوع. جورواجور 2. سوا شده. رده بندی شده 3. سازگار. جور
مثال:
assorted ice creams
بستنی های متنوع و جورواجور
assorted ( adj ) ( əˈsɔrt̮əd ) =of various different sorts, e. g. assorted chocolates. assortment ( n ) ( əˈsɔrtmənt )
assorted
گوناگون
ترکیب شده
همه فن حریف
جور شده و سازگار .
گوناگون
جورواجور
طبقه بندی شده

بپرس