assort

/əˈsɔːrt//əˈsɔːt/

معنی: جور کردن، طبقه بندی کردن، مناسب بودن، هم نشین شدن
معانی دیگر: دسته دسته کردن یا شدن، محشور بودن یا شدن، معاشرت کردن، همنشینی کردن، جور بودن، همجور بودن، به هم آمدن، به هم خوردن، از یک نوع یا طبقه بودن (با with)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assorts, assorting, assorted
• : تعریف: to arrange or classify in groups; sort.

- The children poured out all their Halloween candies on the bed and happily assorted them.
[ترجمه گوگل] بچه ها تمام آب نبات های هالووین خود را روی تخت ریختند و با خوشحالی آنها را دسته بندی کردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها همه آب نبات ها را روی تخت ریختند و با خوشحالی آن ها را برای آن ها آماده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: assorter (n.)
• : تعریف: to fall into the same class or group; be matched.

جمله های نمونه

1. he should not assort with those gamblers
او نباید با آن قماربازان همنشینی کند.

2. The new leader's statement does not assort with his Party's principles.
[ترجمه گوگل]بیانیه رهبر جدید با اصول حزب او همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]بیانیه رهبر جدید با اصول حزب همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These TV sets do not assort with the samples.
[ترجمه گوگل]این تلویزیون ها با نمونه ها جور در نمی آیند
[ترجمه ترگمان]این مجموعه های تلویزیونی با نمونه ها سازگاری ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These buttons do not assort with the samples.
[ترجمه گوگل]این دکمه ها با نمونه ها همخوانی ندارند
[ترجمه ترگمان]این دکمه ها مطابق با نمونه ها نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My daughter will not assort with people of her own age.
[ترجمه گوگل]دختر من با افراد هم سن و سال خودش معاشرت نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دختر من با مردم سن و سال خودش ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is not always easy to properly assort the background color with the text color.
[ترجمه گوگل]همیشه آسان نیست که رنگ پس زمینه را با رنگ متن به درستی دسته بندی کنید
[ترجمه ترگمان]همیشه ساده کردن رنگ پس زمینه با متن متن ساده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His actions do not assort with his promises.
[ترجمه گوگل]اعمال او با وعده هایش جور در نمی آید
[ترجمه ترگمان]اعمال او با وعده های خود همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This does not assort with his earlier statement.
[ترجمه گوگل]این با اظهارات قبلی او همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]این موضوع با اظهارات قبلی خود همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Assort Craftwork decorations. Our company also designs trims, Tassels and Necklaces etc.
[ترجمه گوگل]انواع تزئینات کاردستی شرکت ما همچنین تزئینات، منگوله و گردنبند و غیره را طراحی می کند
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون craftwork craftwork شرکت ما همچنین trims، tassels و necklaces را طراحی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Take action as Project Manager, assort with the whole selling process.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان مدیر پروژه اقدام کنید، کل فرآیند فروش را بهم بزنید
[ترجمه ترگمان]بعنوان مدیر پروژه عمل کنید، assort با کل فرآیند فروش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These buttons assort with the samples.
[ترجمه گوگل]این دکمه ها با نمونه ها هماهنگ هستند
[ترجمه ترگمان]این دکمه ها سازگار با نمونه ها بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He prefers to assort with people of his own age.
[ترجمه گوگل]او ترجیح می دهد با افراد هم سن و سال خود معاشرت کند
[ترجمه ترگمان]او ترجیح می دهد که با افراد عصر خود عشق بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Assort the relationship with and other department, and other related matters.
[ترجمه گوگل]روابط با و سایر بخش ها و سایر موارد مرتبط را مرتب کنید
[ترجمه ترگمان]ارتباط با بخش دیگر و موضوعات مرتبط دیگر را مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جور کردن (فعل)
accord, concert, adapt, suit, sort, assort, consort, lot, grade

طبقه بندی کردن (فعل)
relegate, sort, assort, type, divide, arrange, grade, group, class, classify, categorize, subdivide, pigeonhole

مناسب بودن (فعل)
suit, assort, long, befit, be suitable, be able, become

هم نشین شدن (فعل)
assort, consort

انگلیسی به انگلیسی

• sort, classify, group, categorize

پیشنهاد کاربران

بپرس