اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person who gives help, aid, or assistance.
• مترادف: aid, aide, auxiliary, helper
• مشابه: adjunct, adjutant, advocate, attendant, backer, help, patron, promoter, succor
• مترادف: aid, aide, auxiliary, helper
• مشابه: adjunct, adjutant, advocate, attendant, backer, help, patron, promoter, succor
- The plumber came with an assistant who helped him replace the old pipes.
[ترجمه گوگل] لوله کش با یک دستیار آمد که به او کمک کرد لوله های قدیمی را تعویض کند
[ترجمه ترگمان] لوله کش با دستیاری آمد که به او کمک کرد تا لوله های کهنه را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لوله کش با دستیاری آمد که به او کمک کرد تا لوله های کهنه را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person holding a secondary or junior position in an office or organization.
• مترادف: adjunct, adjutant, auxiliary, secondary, subordinate
• مشابه: apprentice, associate, attendant, deputy, junior, satellite, sidekick, subaltern, subsidiary
• مترادف: adjunct, adjutant, auxiliary, secondary, subordinate
• مشابه: apprentice, associate, attendant, deputy, junior, satellite, sidekick, subaltern, subsidiary
- The assistant to the coach was in charge during the coach's absence.
[ترجمه گوگل] دستیار مربی در زمان غیبت مربی این مسئولیت را بر عهده داشت
[ترجمه ترگمان] یار و یاور کالسکه در غیاب کالسکه مسئول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یار و یاور کالسکه در غیاب کالسکه مسئول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید