assignation

/ˌæsɪgˈneɪʃn̩//ˌæsɪɡˈneɪʃn̩/

معنی: واگذاری، قرار ملاقات، تعیین وقت
معانی دیگر: تعیین، برگماشت، گمارش، ارجاع، انتساب، وعده ی ملاقات (به ویژه ملاقات مخفی عشاق)، میعاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an appointment to meet, esp. between lovers; tryst.
مشابه: tryst

(2) تعریف: the act or subject of assigning; assignment.
مشابه: assignment

جمله های نمونه

1. his assignation with his mistress
ملاقات سری او با معشوقه اش

2. the assignation of this poem to poe is questionable
نسبت دادن این شعر به ((پو)) مشکوک است.

3. Norm approach for role assignation in grid workflow.
[ترجمه گوگل]رویکرد هنجاری برای تخصیص نقش در گردش کار شبکه
[ترجمه ترگمان]استفاده از رویکرد نورم برای ایفای نقش در جریان کار شبکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After assignation, the following is toand appraise the work periodically, by which they discriminate everyone's competence.
[ترجمه گوگل]پس از تعیین تکلیف، موارد زیر به صورت دوره‌ای کار را ارزیابی می‌کنند که به وسیله آن صلاحیت هرکس را متمایز می‌کنند
[ترجمه ترگمان]بعد از ملاقاتی که در زیر آمده است کار به صورت دوره ای ارزیابی می شود و آن ها صلاحیت همه را تشخیص می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Evremonde has an assignation elsewhere.
[ترجمه گوگل]اورموند در جای دیگری وظیفه دارد
[ترجمه ترگمان]اورموند هم در جای دیگری قرار ملاقات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The mosaic spares none of the pertinent details of this ill-fated assignation.
[ترجمه گوگل]موزاییک هیچ یک از جزئیات مربوط به این انتساب بدبخت را دریغ نمی کند
[ترجمه ترگمان]موزاییک هیچ کدام از جزئیات مربوط به این ملاقات ill را به خود اختصاص نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The place was all tawdry bars, dance-halls and flop-houses that were also houses of assignation.
[ترجمه گوگل]این مکان همه بارها، سالن های رقص و فلاپ هاوس بود که خانه های اختصاصی نیز بودند
[ترجمه ترگمان]این مکان همه جا پر زرق و برق، سالن رقص و خانه های flop بود که خانه هایی بود که در خانه قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Would it now get about that Mrs Markham was a little peculiar or, worse still, that she had some assignation?
[ترجمه گوگل]آیا اکنون متوجه می‌شوید که خانم مارکهام کمی عجیب و غریب بود یا بدتر از آن، او یک وظیفه داشت؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن بود به این نتیجه برسد که خانم مارکام کمی عجیب یا بدتر از آن است که او ملاقاتی داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Whatever he thought he was doing here, it doesn't look like an assignation, not with a woman anyway.
[ترجمه گوگل]هر کاری که او فکر می کرد اینجا دارد انجام می دهد، به نظر نمی رسد یک وظیفه باشد، به هر حال نه با یک زن
[ترجمه ترگمان]به هر حال فکر می کرد اینجا چه کار می کند، به نظر نمی رسد که قرار ملاقات باشد، نه با یک زن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jane brings this guy she hardly knows back for some kind of assignation?
[ترجمه گوگل]جین این مردی را که به سختی می شناسد را برای یک نوع انتساب برمی گرداند؟
[ترجمه ترگمان]جین این یارو رو با خودش آورده که به زحمت یه جور ملاقات رو می شناسه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

قرار ملاقات (اسم)
appointment, assignation, tryst

تعیین وقت (اسم)
assignation

انگلیسی به انگلیسی

• transfer of property; distribution; lover's meeting
an assignation is a secret meeting with someone, especially a lover; a literary word.

پیشنهاد کاربران

قرار عاشقانه
قرار ملاقات ( بخصوص برای عشاق یا برای انجام کار های نامشروع )
تخصیص
اختصاص
تعیین

بپرس