assessed

/əˈses//əˈses/

(verb transitive) (مزد، قیمت) تعیین کردن، (ملک) ارزیابی کردن، تقویم کردن، تعیین قیمت کردن، (مالیات، جریمه) بریدن، بستن، (خسارت) برآوردن کردن، تخمین زدن they assessed the amount of taxes due مبلغ مالیات قابل پرداخت را برآورد کردند (verb transitive) (مجازی) ارزشیابی کردن، سنجیدن، سبک و سنگین کردن

جمله های نمونه

1. they assessed the amount of taxes due
مبلغ مالیات قابل پرداخت را برآورد کردند.

انگلیسی به انگلیسی

• appraised; estimated; valued at; sized up

پیشنهاد کاربران

برآورد کردن، تعیین قیمت ، ارزیابی کردن،
تعیین کردن - مشخص کردن
judge
قضاوت کردن

بپرس