assess

/əˈses//əˈses/

معنی: تعیین کردن، تقویم کردن، تشخیص دادن، بستن، مالیات بستن بر، جریمه کردن، بر اورد کردن
معانی دیگر: برآورد کردن، ارزیابی کردن، مالیات بستن، بررسی کردن، سنجیدن، بر انداز کردن، خراج گذاردن بر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assesses, assessing, assessed
مشتقات: assessable (adj.)
(1) تعریف: to examine and try to discover the extent, quality, or nature of; evaluate; measure.
مترادف: appraise, evaluate, judge, measure
مشابه: adjudge, criticize, examine, gauge, investigate, weigh

- He had to assess this new situation carefully.
[ترجمه گوگل] او باید این وضعیت جدید را به دقت ارزیابی می کرد
[ترجمه ترگمان] او باید این وضعیت جدید را به دقت مورد ارزیابی قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They assessed the damage to her car.
[ترجمه بابک] خسارت وارده به ماشین او را ارزیابی کردند
|
[ترجمه milad] آنها خسارت واردشده به ماشینش را برآورد نمودند.
|
[ترجمه گوگل] آنها خسارت وارده به ماشین او را ارزیابی کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها خسارت اتومبیل را ارزیابی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teachers discussed a new way to assess students' progress.
[ترجمه گوگل] معلمان درباره روش جدیدی برای ارزیابی پیشرفت دانش آموزان بحث کردند
[ترجمه ترگمان] معلمان یک روش جدید برای ارزیابی پیشرفت دانشجویان بحث و تبادل نظر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to estimate the value of (something) for tax purposes; value.
مترادف: appraise, estimate, evaluate, rate, value
مشابه: gauge, measure

- Their house was assessed at two hundred thousand dollars.
[ترجمه مریم] ارزش خانه ی آنها ۲۰۰هزار دلار ارزیابی شد
|
[ترجمه گوگل] خانه آنها دویست هزار دلار ارزیابی شد
[ترجمه ترگمان] خانه آن ها با دویست هزار دلار ارزیابی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to establish or set the amount of (a tax, fine, or the like).
مترادف: rate
مشابه: appraise, charge, evaluate, levy, tax

- The judge assessed a fine of fifty dollars for the parking violation.
[ترجمه ترگمان] قاضی جریمه پنجاه دلاری را برای تخلف در پارکینگ در نظر گرفت.
|
[ترجمه گوگل] قاضی برای تخلف پارکینگ پنجاه دلار جریمه تعیین کرد
[ترجمه ترگمان] قاضی جریمه پنجاه دلاری را برای تخطی از پارکینگ مورد ارزیابی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nobody could assess the real value of the old book
هیچکس نتوانست ارزش واقعی کتاب قدیمی را برآورد کند.

2. they tried to assess the country's economic situation
کوشیدند وضع اقتصادی کشور را ارزیابی کنند.

3. We need to assess the impact on climate change.
[ترجمه گوگل]ما باید تاثیر آن بر تغییرات آب و هوایی را ارزیابی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تاثیر تغییرات آب و هوایی را ارزیابی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The insurers will need to assess the flood damage.
[ترجمه فرساد] بیمه ها باید خسارت سیل را براورد کنند
|
[ترجمه گوگل]بیمه گذاران باید خسارت سیل را ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان باید خسارات سیل را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Small town banks have to assess the relative riskiness of their loans.
[ترجمه گوگل]بانک های شهرهای کوچک باید ریسک نسبی وام های خود را ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان]بانک های کوچک شهر باید وام های نسبی وام های خود را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's difficult to assess the impact of the President's speech.
[ترجمه گوگل]ارزیابی تأثیر سخنرانی رئیس جمهور دشوار است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی تاثیر سخنرانی رئیس جمهور دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's difficult to assess the effects of these changes.
[ترجمه گوگل]ارزیابی اثرات این تغییرات دشوار است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی اثرات این تغییرات دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is difficult to assess the full extent of the damage.
[ترجمه گوگل]ارزیابی میزان کامل خسارت دشوار است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی میزان کامل این آسیب ها دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is difficult to assess the building's value properly without seeing it.
[ترجمه گوگل]ارزیابی ارزش ساختمان به درستی بدون دیدن آن دشوار است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی صحیح ارزش ساختمان بدون دیدن آن دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'd assess your chances as low.
[ترجمه گوگل]من شانس شما را کم ارزیابی می کنم
[ترجمه ترگمان]من شانس تو رو به عنوان پایین ارزیابی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is difficult to fully assess the damage.
[ترجمه گوگل]ارزیابی کامل خسارت دشوار است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی کامل این خسارات دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Interviews allow you to assess the suitability of candidates.
[ترجمه گوگل]مصاحبه ها به شما این امکان را می دهد که شایستگی نامزدها را ارزیابی کنید
[ترجمه ترگمان]مصاحبه ها به شما این امکان را می دهد که مناسب بودن نامزدها را ارزیابی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How do you assess your students?
[ترجمه گوگل]دانش آموزان خود را چگونه ارزیابی می کنید؟
[ترجمه ترگمان]چگونه دانش آموزان خود را ارزیابی می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The technique is being tried in classrooms to assess what effects it may have.
[ترجمه گوگل]این تکنیک در کلاس‌های درس برای ارزیابی اثراتی که ممکن است داشته باشد آزمایش می‌شود
[ترجمه ترگمان]این تکنیک در کلاسه ای درس برای ارزیابی اثرات احتمالی آن امتحان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Small town banks have to assess the relative riskiness of their.
[ترجمه گوگل]بانک های شهرهای کوچک باید ریسک نسبی خود را ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان]بانک های کوچک شهر باید the نسبی خود را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعیین کردن (فعل)
assign, fix, specify, state, appoint, determine, define, assess, slate, locate, delimit, qualify, prescribe, tell off

تقویم کردن (فعل)
appraise, apprise, apprize, evaluate, assess

تشخیص دادن (فعل)
tell, recognize, find, judge, prognosticate, assess, distinguish, diagnose, discern, descry, individualize, espy

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

مالیات بستن بر (فعل)
levy, assess, excise, impose, scot

جریمه کردن (فعل)
fine, penalize, assess, mulct, sconce

بر اورد کردن (فعل)
rate, calculate, estimate, size, assess

تخصصی

[صنعت] تعیین کردن، شناسایی کردن
[حقوق] ارزیابی کردن، تقویم کردن، برآورد کردن، مالیات بستن
[ریاضیات] ارزیابی کردن، تشخیص دادن

انگلیسی به انگلیسی

• estimate, appraise (an object's value)
when you assess a person, feeling, or situation, you consider them and make a judgement about them.
when you assess the amount of money that something is worth or that should be paid, you calculate or estimate it.

پیشنهاد کاربران

assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی )
appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی )
apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی از اتفاقی )
دوستان با asses اشتباه نگیرید، asses یعنی باسن ها ولی assess یعنی ارزیابی کردن و سنجیدن
خودم از بابت این ترجمه شرمنده ام، اما واقعا چرا باید اینجوری بعضی از دوستان ترجمه کنند؟
برادر یا خواهر عزیز فقط ترجمه کلمه رو بگو و خلاص! آخه کی اینو با اون اشتباه میگیره!؟
1. تخمین زدن. براورد کردن 2. قیمت گذاشتن روی. تقویم کردن 3. ( مالیات. جریمه و غیره ) تعیین کردن 4. ارزیابی کردن. ارزشیابی کردن 5. آزمودن. سنجیدن
مثال:
I can assess the fabric by feeling
من با لمس پارچه می توانم آن را ارزش گذاری کنم.
ارزیابی کردن
مثال: The teacher will assess our progress in the next class.
معلم پیشرفت ما را در کلاس بعدی ارزیابی خواهد کرد.
تفاوت assess و evaluate:,
assess بر سنجش ( معمولا کمّی ) پیشرفت و دستاوردها متمرکزه، در حالی که evaluate بر قضاوت و تصمیم گیری بر اساس داده های جمع آوری شده متمرکز هست.
یعنی assess ارزشیابی ای هست که منطقی تره و همه معمولا روش متفق القول هستن و همه از همین روش استفاده میکنن ولی evaluate یک ارزیابی سلیقه ای هست و بسته به نگاه شخص تصمیم گیرنده و داده هایی داره که در اون لحظه در اختیارشه.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان با asses اشتباه نگیرید، asses یعنی الاغ ها ولی assess یعنی ارزیابی کردن و سنجیدن
assess = to judge or decide the amount, value, quality, or importance of something
assess = evaluate = value = judge
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : assess
اسم ( noun ) : assessment / assessor
صفت ( adjective ) : assessable
قید ( adverb ) : _
برآورد کردن
اَرزیابیدَن.
ارزیابی کردن، سنجیدن ، قضاوت کردن
ارزیابی کردن
شناسایی کردن - پی بردن
سنجش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس