• : تعریف: forward or aggressive in speech or action. • متضاد: acquiescent, meek, retiring, servile, timid, unassertive • مشابه: affirmative, aggressive, free, obtrusive
- To make them listen, you'll need to be more assertive.
[ترجمه مرسلی] برای اینکه مجاب کنی گوش فرا دهند باید قاطع و جدی بوده و اعتماد بنفس داشته باشید.
|
[ترجمه گوگل] برای اینکه آنها را وادار به گوش دادن کنید، باید قاطعانه تر باشید [ترجمه ترگمان] برای اینکه اونا گوش کنن، تو باید بیشتر بااعتماد به نفس باشی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Women have become more assertive in the past decade.
[ترجمه محمد رضا اسدی] زنان در دهه گذشته جسورتر و با جرئت تر شده اند.
|
[ترجمه یوسف] زنان در دهه اخیر بیشتر عقاید خود را بروز می دهند
|
[ترجمه گوگل]زنان در دهه گذشته قاطعتر شدهاند [ترجمه ترگمان]زنان در دهه گذشته مصمم تر شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Be assertive and spell out exactly how you feel.
[ترجمه گوگل]قاطع باشید و دقیقاً احساس خود را بیان کنید [ترجمه ترگمان]قاطع باشید و دقیقا مشخص کنید که چه احساسی دارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Be assertive rather than bottle up your anger.
[ترجمه حلما] قاطع باشید بجای اینکه خشم خود را سرکوب کنید
|
[ترجمه گوگل]قاطع باشید نه اینکه خشم خود را در بطری فرو ببرید [ترجمه ترگمان]به جای اینکه عصبانیت خود را کنترل کنید، قاطع باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Her son was an energetic, assertive boy, always ready to argue.
[ترجمه گوگل]پسرش پسری پرانرژی و قاطع بود و همیشه آماده مشاجره بود [ترجمه ترگمان]پسرش یک پسر پر انرژی و شجاع بود، همیشه آماده بود که بحث کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. You should try and be more assertive.
[ترجمه گوگل]شما باید تلاش کنید و قاطعانه تر باشید [ترجمه ترگمان]باید سعی کنید assertive تر باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Dameane Douglas is becoming more assertive on the field.
[ترجمه گوگل]دامین داگلاس در زمین بازی قاطع تر می شود [ترجمه ترگمان]\"داگلاس داگلاس\" در این زمینه بیشتر جسور شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Those at risk-overly sensitive, poorly assertive children-have not achieved the emotional mastery necessary to be successfully separate from parents.
[ترجمه گوگل]آنهایی که در معرض خطر بیش از حد حساس و ضعیف هستند، به تسلط عاطفی لازم برای جدا شدن موفقیت آمیز از والدین دست نیافته اند [ترجمه ترگمان]آن هایی که در معرض خطر هستند - بیش از حد حساس، کودکان با جسارت ضعیف - به برتری عاطفی لازم برای جدا شدن از پدر و مادر دست نیافته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Marks appear weighty and assertive if driven on to the canvas with a painting knife.
[ترجمه گوگل]اگر با چاقوی نقاشی روی بوم کشیده شوند، علائم سنگین و قاطعانه به نظر می رسند [ترجمه ترگمان]مارکس اگر با یک چاقوی نقاشی به بوم وارد شود، سنگین و بااعتماد به نظر جلوه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He is big, blond, assertive and aggressive.
[ترجمه گوگل]او بزرگ، بلوند، قاطع و تهاجمی است [ترجمه ترگمان]بزرگ، مو بور، جسور و تهاجمی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The importance of self-esteem To be assertive you need to have your self-esteem well anchored.
[ترجمه گوگل]اهمیت عزت نفس برای قاطعیت باید عزت نفس خود را به خوبی تثبیت کنید [ترجمه ترگمان]اهمیت اعتماد به نفس برای اعتماد به نفس لازم است که اعتماد به نفس خود را به خوبی تثبیت کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In many of them assertive political leaders are trying to enhance their power.
[ترجمه گوگل]در بسیاری از آنها رهبران سیاسی قاطع در تلاش برای افزایش قدرت خود هستند [ترجمه ترگمان]در بسیاری از آن ها، رهبران سیاسی مدعی هستند تا قدرت خود را افزایش دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Alfred is much the more adventurous and assertive of the two.
[ترجمه گوگل]آلفرد از این دو بسیار ماجراجوتر و قاطع تر است [ترجمه ترگمان](آلفرد)the و assertive از این دو است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Jack has a very assertive personality.
[ترجمه گوگل]جک شخصیت بسیار قاطعی دارد [ترجمه ترگمان]جک شخصیت بسیار assertive دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. This is an assertive approach to influencing.
[ترجمه گوگل]این یک رویکرد قاطعانه برای تأثیرگذاری است [ترجمه ترگمان]این یک رویکرد قاطع برای تاثیرگذاری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اظهار کننده (صفت)
assertive
ادعا کننده (صفت)
assertive
انگلیسی به انگلیسی
• forceful, aggressive someone who is assertive speaks and acts in a forceful way so that people take notice of them.
کلمه assertive صفت است در حالیکه معنی اول که در بالا داده شده ( اظهار کننده، ادعا کننده ) فاعل هستند.
assertive ( adj ) ( əˈsərt̮ɪv ) =expressing opinions or desires strongly and with confidence, so that people take notice, e. g. You should be more assertive. assertively ( adv ) , assertiveness ( n )
با توجه به توضیح زیر در مورد این کلمه بهترین معنی : جسور و با شهامت میشه یعنی کسی که بدون هیچ ترسی و با اعتماد به نفس، چیزی رو بیان میکنه و میگه If someone is confident and is not afraid to say something, they are assertive.
مطالبه گر ، طلبکار، دست برندار
با قاطعیت
assertive یعنی با اطمینان و با اعتماد بنفس کاری را انجام دادن یا برخورد کردن.
Timid را میشه متضاد Assertive دانست 🟧 T I M I D 🟧 ∆ showing a lack of courage or confidence; easily frightened ∆ feeling or showing a lack of courage or confidence 🟧 A S S E R T I V E 🟧 ... [مشاهده متن کامل]
∆ Someone who is assertive behaves confidently and is not frightened to say what they want or believe ∆ behaving confidently and able to say in a direct way what you want or believe ∆ having or showing a confident and forceful personality Example : Roosters have more stamina and strength than female chickens. Hens tend to be more timid, while roosters are always more assertive. Roosters tend to be bossy, even when they're young : خروس ها نسبت به مرغ ها استقامت و قدرت بیشتری دارند. مرغ ها ترسوتر هستند، در حالی که خروس ها همیشه قاطع تر هستند. خروس ها حتی زمانی که جوان هستند، تمایل دارند که رئیس باشند.
he defended his actions so assertively that everyone thought he was right
با چنان سماجتی از اعمال خود دفاع می کرد که همه فکر کردند حق با اوست.
جسارت، خصوصا در متون روانشناسی
شخص پر رو و حاضر جواب
ادم پیله
( صفت ) فردی که ابزار وجود میکند = confident
کسی که دیگران حرفش رو میخونن، قاطع
با اعتماد به نفس، قاطع، مدعی
Adjective : دارنده ی مزه یا بویی متفاوت و متمایز از دیگران
سمج
جسورو پرجرات
قاطع بودن
شخصی که اعتماد به نفس داره
( فرد ) جسور، معتمد به نفس
کَنِه
سمج - جسور
قرص، محکم، قاطع
confident معتمد به نفس
Self - confident به خود مطمئن Determined & decisive مصمم و قاطع authoritative اقتدار گرا
an assertive lawyer/attorney ( وکیل ) کار بلد، خبره، پافشار، فعال، بی باک، جسور
اظهار وجود، جسارت، جرأت ورزی
سمج، مُسِرّ
فرد قاطع
If you are patient, you should be more assertive with your doctor.