asleep

/əˈsliːp//əˈsliːp/

معنی: خوابیده، خفته، غنوده
معانی دیگر: خواب، درخواب، ناکنش ور، غیرفعال، کند، (در مورد دست و پا) خواب رفته، کرخ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: sleeping.
مترادف: sleeping
متضاد: awake
مشابه: at rest, dormant, dozing, drowsing, resting, sleepy, slumbering, unconscious

(2) تعریف: dormant.
مترادف: dormant, quiescent
متضاد: active
مشابه: at rest, idle, inactive, inert, still

(3) تعریف: dead.
مترادف: at rest, dead, deceased, departed, lifeless, sleeping

(4) تعریف: without feeling; numb.
مترادف: numb

- She sat in that position until her leg was asleep.
[ترجمه Yasin] او نشسته بود در آن حالت که پایش به خواب رفت
|
[ترجمه حبیبی] آنقدر در آن حالت نشست که پایش خواب رفت
|
[ترجمه گوگل] در آن حالت نشست تا پایش خوابید
[ترجمه ترگمان] او در آن حالت نشسته بود تا اینکه پایش به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: into a condition of sleep.

(2) تعریف: into a state of dormancy.

(3) تعریف: into death.

جمله های نمونه

1. fast asleep
کاملا خواب

2. sound asleep
در خواب عمیق

3. abed and asleep
در بستر و در خواب

4. hossein is asleep
حسین خوابیده است.

5. to fall asleep
خواب رفتن

6. the citizens are asleep and. . .
شهروندان در خواب فراموشی هستند و. . .

7. she feigned to be asleep
وانمود کرد که خواب است.

8. she pretended to be asleep
خودش را به خواب زد.

9. to be fast (sound) asleep
درخواب ژرف بودن

10. he saw the cat curled up asleep on the bed
او دید که گربه روی تخت چنبر زده و به خواب رفته است.

11. once he is tired, he falls asleep
خسته که می شود خوابش می برد.

12. . . . they told a fable and fell asleep
. . . گفتند فسانه ای و در خواب شدند

13. i found her sprawled out on a chair asleep
دیدم روی صندلی ولو شده و به خواب رفته است.

14. then i noticed that my left arm was asleep
سپس متوجه شدم که دست چپم خواب رفته است.

15. a child came to the door and reported her asleep
بچه ای جلو در آمد و خبر داد که او خواب است.

16. the child reclined her head on her father's shoulder and fell asleep
کودک سر خود را روی شانه ی پدرش تکیه داد و به خواب رفت.

17. the sailor put his head on the angle of the railing and fell asleep
ملوان سر خود را روی گوشه ی نرده قرار داد و به خواب رفت.

18. when the officer came, the boys doused the fire and pretended to be asleep
هنگامی که افسر سررسید پسرها آتش را به سرعت خاموش کردند و خود را به خواب زدند.

19. He was found asleep on a pillow of leaves and moss.
[ترجمه گوگل]او را روی بالشی از برگ و خزه در خواب یافتند
[ترجمه ترگمان]روی یک بالش از برگ ها و خزه خوابیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The baby lay peacefully asleep in its pram.
[ترجمه گوگل]نوزاد با آرامش در کالسکه اش خوابیده بود
[ترجمه ترگمان]بچه به آرامی خوابیده بود و به خواب عمیقی فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. They'll creep up on you while you're asleep.
[ترجمه گوگل]در حالی که شما در خواب هستید به شما حمله خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که خواب باشی اونا به تو نزدیک میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The boat drifted along, with the child asleep inside it and no one guiding its direction.
[ترجمه گوگل]قایق در حالی که کودک در داخل آن خوابیده بود و هیچ کس مسیر آن را راهنمایی نمی کرد، حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]قایق همراه با بچه ای که در آن خوابیده بود و هیچ کس مسیر آن را هدایت نمی کرد به راه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. We must have been burgled while we were asleep.
[ترجمه گوگل]ما را باید در حالی که خواب بودیم دزدیدند
[ترجمه ترگمان]ما باید در حالی که ما در خواب بودیم تمرین می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He fell asleep during the sermon.
[ترجمه گوگل]هنگام خطبه خوابش برد
[ترجمه ترگمان]موقع موعظه به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوابیده (صفت)
asleep, sleeping, recumbent, dormant, resting, torpid

خفته (صفت)
asleep

غنوده (صفت)
asleep, sleeping, reposeful

انگلیسی به انگلیسی

• sleeping, dozing, napping
someone who is asleep is sleeping.
when you fall asleep, you start sleeping.
someone who is fast asleep or sound asleep is sleeping deeply.

پیشنهاد کاربران

خوابیده، خوابیده
مثال: The baby is asleep in her crib.
نوزاد در تخت خواب خود خوابیده است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔊 در تلفظش دقت کنین:
/əˈsliːp/ یعنی /اِ. سلیپ/ خونده میشه اما sleep به شکل /sˈliːp/ خونده میشه یعنی /سلیپ/.
asleep: در خواب
be in the Land of Nod
خواب
Asleep یعنی خفته - در وضعیت خواب - خوابیده - کسیکه در حالت بیداری نیست - کسیکه بیدار نیست. مترادف هاش Sleeping و Dormant هستند.
البته نکته مهم اینکه Dormant به معنی خواب هست، اما برای مَش قربون که زیر پتو خوابیده استفاده نمیشه. برای آتشفشان، حیواناتی مثل و پروانه و . . . ، استعداد، احساسات، بیماری، گیاهان و . . . استفاده میشه.
...
[مشاهده متن کامل]

Sleeping و asleep بیشتر برای انسان هست که برای حیوانات هم ممکنه بگن

ADV. Deeply , fast , heavily , sound
The children were all sound asleep in bed.
Almost / half / nearly
( COLLOCATION )
منبع : OXFORD COLLOCATIONS DICTIONARY
she fell asleep like little child
having no feeling; numb.
بی حس، بی حال

Adjective of sleep
خوابیده

برخواب، درخواب
خواب عمیق
Anna fell asleep while she was watching a boring film 🧪
وقتی آنا در حال تماشا کردن یک فیلم خسته کننده بود خوابش برد
بیهوش ( کما )
در حال خوابیدن
درخواب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس