asking


معنی: خواهش، خواستاری، خواهان، خواستار، سائل

جمله های نمونه

1. are you asking for trouble?
سر دعوا داری ؟ دنده ات می خارد؟

2. he was asking for you
او تو را می خواست (دنبال تو می گشت).

3. for the asking
به دلبخواه

4. he is forever asking for money
او دایم پول می خواهد.

5. don't debase yourself by asking for money!
با درخواست پول خود را خوار و خفیف نکن !

6. they sent several messages asking for help
آنها چندین پیام فرستادند و درخواست کمک کردند.

7. it is mine for the asking
هر وقت بخواهم مال من است.

8. she wrote a letter to the queen asking for a pardon for her son
او به ملکه نامه نوشت و برای پسرش درخواست عفو کرد.

9. he detained me in the hallway and kept asking foolish questions
او مرا در راهرو معطل نگه داشت و پرسش های احمقانه کرد.

10. he misinterpreted my praise of his daughter thinking that i was asking to marry her
او تعریف از دخترش را به غلط برداشت کرد و تصور کرد که می خواهم از او خواستگاری کنم.

11. Why bother asking if you're not really interested?
[ترجمه گوگل]چرا به خود زحمت می دهید که بپرسید اگر واقعاً علاقه ای ندارید؟
[ترجمه ترگمان]چرا به خودت زحمت دادی که بپرسی واقعا علاقه ای نداری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was always asking impertinent questions.
[ترجمه گوگل]او همیشه سؤالات گستاخانه می پرسید
[ترجمه ترگمان]او همیشه سوال گستاخانه می پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A strange person is asking to see you.
[ترجمه گوگل]یک فرد غریبه از شما می خواهد که شما را ببیند
[ترجمه ترگمان]آدم عجیبی می خواهد شما را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm only asking for a loan I'll pay you back.
[ترجمه گوگل]من فقط وام می خواهم که به شما پس می دهم
[ترجمه ترگمان]من فقط درخواست وام می کنم تا بهت پس بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I hoped he would stop asking awkward questions .
[ترجمه گوگل]امیدوارم او از پرسیدن سؤالات ناخوشایند دست بردارد
[ترجمه ترگمان]امیدوار بودم که دست از پرسیدن سوالای ناجور برداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواهش (اسم)
wish, desire, will, request, asking, begging, prayer

خواستاری (اسم)
solicitation, wishing, asking

خواهان (صفت)
willing, wishing, desirous, fond, demanding, asking, requesting, soliciting, begging, wishful

خواستار (صفت)
willing, demandant, wishing, demanding, asking, requesting, soliciting, exacting, wishful, would-be

سائل (صفت)
asking, fluid, liquid

انگلیسی به انگلیسی

• proposal of a question; request

پیشنهاد کاربران

خواهش
طلب کردن
درخواست کردن
سائل ( صفت )
جویا شدن/ دعوت کردن/ نسبت به چیزی بی تابی کردن ( فعل )
خواهان

احوالپرسی
اشاره به تو
پرسیدن
درخواست

بپرس